شاید کتابخانهی دبستان
اولین پلهی بهشت باشد
که بیتفاوت از آن
به کوچه پناه میبریم
min
شبیه کتابی
که پشت قفسهها
گم شده است
پدر
در قاب عکس جوانیاش
تنهاست
مادربزرگ علی💝
خطوط مورب نبودنت
و چشمهای منتظر من
-Dny.͜.
عشق
شاید زنی باشد
که هر بهار
با پیراهن سبز
تابستان
با روسری قرمز
پاییز
تنپوشی قهوهای
با لکههای زرد و اخرایی
به تن میکند
و زمستان
لباس تور سفید بر تن کرده
به خانهی بخت میرود
مادربزرگ علی💝
سرخ
گریه میکند
زیر کرسی
درختی
که از جنگل دور افتاده باشد
مادربزرگ علی💝
لرزه میاندازد بر تن ساختمان ها
از ناودان
بر پیکر سیاه خوابیده بر زمین
جاری میشود
برای که
خودش را به آب و آتش میزند
بارانی
که آسمان را تجربه کرده است
مادربزرگ علی💝
مادرم
شاید نمی دانست
عشق
شبیه گنبد مسجد شیخ لطف اله
پر از نور است
اما رازی غریب
هر روز
زانوهایش را میلرزاند
وقتی اشکهایش
از گونه سرازیر میشود
و خانه
رنگ صدای مؤذنزاده را
به خود میگیرد
مادربزرگ علی💝
شبیه کتابی
که پشت قفسهها
گم شده است
پدر
در قاب عکس جوانیاش
تنهاست
min
من در لبخندهایش
متولد میشدم
-Dny.͜.
با انگشت
به پنجره میکوبد
باران
پنجره را
باز که میکنم
Gisoo