بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب استالین؛ دربار تزار سرخ | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب استالین؛ دربار تزار سرخ

بریده‌هایی از کتاب استالین؛ دربار تزار سرخ

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۳.۸از ۵۴ رأی
۳٫۸
(۵۴)
اهمیتِ مقامات صرفآ منوط به نوع رابطه آن‌ها با استالین بود و نه ارشدیت یا مقام و سابقه آن‌ها.
shahram naseri
میهمانان باید با برداشتنِ یادداشت از سخنانِ استالین احترامِ خود را نسبت به وی آشکار می‌ساختند. اما این یادداشت‌برداری‌ها، برخلاف شیوه یادداشت‌برداری شتاب‌زده گومولکا، باید با نوعی آرامش صورت می‌گرفت.
shahram naseri
استالین در واقع آمیزه بی‌همتایی از آشفتگی‌های به‌شدت احساسی و غرور و تکبر تاریخی ـ جهانی است؛ آمیزه‌ای از اشتیاق برای محبوب واقع شدن و سوءرفتارهای بی‌رحمانه: نکته ضروری و حیاتی این بود که آن‌ها نباید به هیچ عنوانی او را دستخوشِ اضطراب و نگرانی می‌کردند.
shahram naseri
هر روز که می‌گذشت، بحث درباره مسایل واقعی کشور با استالین دشوارتر می‌شد. موقعی که میکویان به استالین گفت که در مناطقی از کشور کمبود مواد غذایی وجود دارد، استالین درحالی‌که انبوه غذاهای خوشمزه روی میز در مقابل چشمانش قرار داشت، با عصبانیت گفت: «این چه حرف مزخرفی است که می‌گویی؟ چرا باید کمبودِ مواد غذایی وجود داشته باشد؟»
shahram naseri
اتومبیل‌ها ناگهان در میانه راه توقف کردند. میکویان بعدآ نوشت «او (استالین) نیاز داشت بریند.» استالین از اتومبیل خود بیرون آمد و پرسید «آیا بوته‌های اطرافِ جاده مین‌گذاری شده یا خیر؟» میکویان نوشت «البته هیچ‌کس نمی‌توانست به‌طور صد در صد به او تضمین بدهد که بوته‌ها مین‌گذاری نشده است... سپس فرمانده کل قوا شلوارش را پایین کشید و خود را در برابر چشمان ژنرال‌ها و افسرانش بی‌آبرو کرد... او درست در برابر چشمان آن‌ها، در کنار جاده، کار خودش را کرد.»
shahram naseri
استالین سپس نگاهِ دقیقی به دهکده انداخت و بلافاصله فهمید که مأمورانِ امنیتی، که خودشان را به طرز نامناسبی به شکل دهقانان درآورده بودند، همه‌جا را اشغال کرده‌اند. او پرسید تعداد این مأموران چند نفر است؟ مقام امنیتی ابتدا سعی کرد که تعداد واقعی مأمورانِ خود را افشا نکند. اما موقعی که استالین با عصبانیت خواستار اعلام عدد دقیق شد، مقامِ مربوط با شرمندگی پاسخ داد: «حدود یک لشکر، رفیق استالین». ژنرال‌ها نیز متوجه شده بودند که دهکده کاملا از روستاییان خالی شده است. به شعاع ده‌ها کیلومتر، هیچ‌کس بجز مأموران امنیتی دیده نمی‌شد.
shahram naseri
همه این گفته تالیران خطاب به ناپلئون را می‌دانند (زبان به دیپلمات داده شده تا بتواند آنچه را که در سر دارد، پنهان نگه دارد.)
shahram naseri
استالین حالا چنان قادرِ مطلقی شده بود که هرگاه از پشت تریبونِ سخنرانی واژه‌ای را به اشتباه تلفظ می‌کرد، ناطقِ بعدی مجبور بود همین اشتباه را تکرار کند. مولتف بعدها در این‌باره گفت: «اگر من کلمه مذکور را درست تلفظ می‌کردم، استالین ممکن بود احساس کند که دارم او را تصحیح می‌کنم. او آدم بسیار حساس و مغروری بود.
shahram naseri
استالین حالا چنان قادرِ مطلقی شده بود که هرگاه از پشت تریبونِ سخنرانی واژه‌ای را به اشتباه تلفظ می‌کرد، ناطقِ بعدی مجبور بود همین اشتباه را تکرار کند. مولتف بعدها در این‌باره گفت: «اگر من کلمه مذکور را درست تلفظ می‌کردم، استالین ممکن بود احساس کند که دارم او را تصحیح می‌کنم. او آدم بسیار حساس و مغروری بود.
shahram naseri
حالا که استالین در کنار مادرش نشسته بود و می‌خندید، از وی پرسید: «مامان، چرا آن‌قدر شدید مرا کتک می‌زدی؟» مادر جواب داد: «به‌خاطر همان کتک‌ها بود که تو این‌قدر خوب از کار درآمده‌ای.» او سپس پرسید: «جوزف، حالا تو دقیقآ چه‌کاره‌ای؟» استالین جواب داد: «خب، تزار را که به یاد داری؟ من یک جورایی شبیه او هستم.» مادر در پاسخ، چیزی را گفت که باعث خنده استالین شد: «بهتر بود کشیش می‌شدی.»
shahram naseri
حالا که استالین در کنار مادرش نشسته بود و می‌خندید، از وی پرسید: «مامان، چرا آن‌قدر شدید مرا کتک می‌زدی؟» مادر جواب داد: «به‌خاطر همان کتک‌ها بود که تو این‌قدر خوب از کار درآمده‌ای.» او سپس پرسید: «جوزف، حالا تو دقیقآ چه‌کاره‌ای؟» استالین جواب داد: «خب، تزار را که به یاد داری؟ من یک جورایی شبیه او هستم.»
shahram naseri
حالا که استالین در کنار مادرش نشسته بود و می‌خندید، از وی پرسید: «مامان، چرا آن‌قدر شدید مرا کتک می‌زدی؟» مادر جواب داد: «به‌خاطر همان کتک‌ها بود که تو این‌قدر خوب از کار درآمده‌ای.» او سپس پرسید: «جوزف، حالا تو دقیقآ چه‌کاره‌ای؟» استالین جواب داد: «خب، تزار را که به یاد داری؟ من یک جورایی شبیه او هستم.»
shahram naseri
استالین پس از صابون به سراغِ توالت‌های عمومی رفت. خروشچف و شهردار نیکالای بولگانین، چکیستِ سابقی که موطلایی و خوش‌تیپ اما به شدت بی‌رحم بود و ستاره موفقیت‌هایش داشت اوج می‌گرفت، به اتفاق هم شهر مسکو را اداره می‌کردند. استالین این دو نفر را «پدران شهر» می‌نامید. او حالا خروشچف را فراخوانده بود تا به وی بگوید: «در مورد این موضوعی که به تو می‌گویم با بولگانین صحبت کن و کاری انجام بده... مردم نومیدانه در سطح شهر پرسه می‌زنند تا جایی بیابند و خودشان را راحت کنند اما موفق نمی‌شوند...» اما استالین دوست داشت که از اوج آسمان‌ها نقش یک «خدای کوچک» را برای مخلوقینش ایفا کند.
shahram naseri
سرانِ بلشویک سعی می‌کردند که نسبت به مسایل شخصی و خانوادگی کاملا بی‌اعتنا و خونسرد باشند. کیرف معتقد بود: «یک بلشویک باید کارش را بیش‌تر از همسرش دوست داشته باشد». میکویان‌ها یک خانواده ارمنی بودند اما آناستاس «پدر سخت‌گیر، دقیق و بسیار مقرراتی‌ای بود» که هرگز فراموش نمی‌کرد یک عضو دفتر سیاسی و یک بلشویک است. او موقعی که به پسرش در کونی می‌زد، در فاصله ضربات به وی می‌گفت: «این تو نیستی که میکویانی، میکویان منم!» اشکن، مادر استپان میکویان، «بعضی وقت‌ها فراموش می‌کرد که چه گفت: «یک بلشویک واقعی نمی‌باید و نمی‌تواند یک خانواده داشته باشد زیرا او باید خودش را کاملاوقف حزب کند.»
shahram naseri
بلشویک‌ها، که معتقد بودند خلق یک «انسان نوین» لنینیستی امکان‌پذیر است، تأکیدات سفت و سختی بر تحصیلات می‌کردند. رهبران بلشویک تحصیلات اندکی داشتند اما کتابخوان‌های قهاری بودند و به اصطلاح آدم‌های خودآموخته‌ای به‌شمار می‌رفتند. آن‌ها یک دم از مطالعه غفلت نمی‌کردند بنابراین از فرزندان چنین افرادی انتظار می‌رفت که بسیار سخت‌کوش‌تر و فرهیخته‌تر از والدینشان باشند. بچه‌ها باید حداقل به سه زبان خارجی تسلط پیدا می‌کردند. معلم‌های خصوصی وظیفه آموزش زبان به بچه‌های رهبران را برعهده داشتند (بچه‌های استالین و مولتف دارای یک معلم زبان انگلیسی مشترک بودند).
shahram naseri
بلشویک‌ها به همان اندازه که در سیاست آدم‌های متعصبی بودند نسبت به سلامتی خویش نیز بسیار حساس و وسواسی بودند.
shahram naseri
بعد از مرگ استالین، چنین باب شد که وی را موجودی صرفآ نابه‌هنجار تلقی کنند اما این نوعی بازنویسی سرهم‌بندی شده تاریخ است؛ و همان‌قدر سرهم‌بندی شده که خود استالین. هیچ‌کسی به اندازه استالین مناسبِ دسیسه‌چینی‌ها، جادو و جنبل‌های تئوریک، دگماتیسمِ جنایتکارانه و تحکم‌های غیربشری «حزبِ لنین» نبود. آمیزه آرمانی «استالین و بلشویسم» نمونه عالی احتمالا تکرارناپذیری از آمیزه «فرد و جنبش» است: او آینه فضایل و رذایلِ بلشویسم بود.
shahram naseri
استالین موجودی بود ساخته خویش. انسانی که نام، تاریخ تولد، ملیت، تحصیلات و کلِ گذشته‌اش را از نو ابداع می‌کند تا از این طریق تاریخ را تغییر دهد و نقش رهبر را بازی کند، محتملا کارش به تیمارستان خواهد کشید مگر این‌که به مددِ اراده و مهارت و شانس، آن جنبش و مجالی را به چنگ آورد که قادر به زیر و رو کردنِ نظمِ طبیعی چیزها باشد. استالین چنین انسانی بود. آن جنبش، حزبِ بلشویک، و آن مجال، زوالِ سلطنت در روسیه بود.
shahram naseri
او به رغم کودکی پرمسئله‌اش و خلق و خوی خشک و جدی نامعمولش، سعی کرد که پدر و شوهر مهربانی باشد اما این عاشق گل‌های رُز و میموسا (گل ابریشم) هر حسِ خوبی را که در زندگی‌اش وجود داشت نابود و ضایع کرد و نهایتآ به این باور رسید که راه حل تمامی معضلات بشری مرگ و نابودی است. این خدانشناس، که همه‌چیزش را مرهون کشیش‌ها بود، جهان را تنها برحسب گناه و توبه می‌دید و با این وصف «از دوران جوانی مارکسیستِ متعصب و اصول‌گرایی بود.»
shahram naseri
استالین آباد (عشق آباد)
ادریس

حجم

۳٫۶ مگابایت

تعداد صفحه‌ها

۹۱۶ صفحه

حجم

۳٫۶ مگابایت

تعداد صفحه‌ها

۹۱۶ صفحه

قیمت:
۴۵۸,۰۰۰
۳۶۶,۴۰۰
۲۰%
تومان