بریدههایی از کتاب استالین؛ دربار تزار سرخ
۳٫۸
(۵۴)
استالین بعد از پایانِ جنگ لطیفهای را برای اطرافیانش تعریف کرد که گویای نظر وی درباره کنفرانس یالتا است: «چرچیل و روزولت و استالین رفتند شکارِ خرس. آنها عاقبت خرس را کشتند. چرچیل گفت: 'من پوستش را برمیدارم، روزولت و استالین هم میتوانند گوشتش را بین خود تقسیم کنند`. روزولت گفت: 'نه، پوستش را من برمیدارم، چرچیل و استالین هم میتوانند گوشتش را بین خود تقسیم کنند`. استالین ساکت ماند تا اینکه چرچیل و روزولت از او پرسیدند: 'خب آقای استالین شما چه نظری دارید؟` استالین بهسادگی هرچه تمام پاسخ داد: 'خرس مال من است، ناسلامتی این من بودم که او را کشتم.`» آن خرس هیتلر بود و پوستش (بهترین قسمت خرس) اروپای شرقی.
پویا پانا
استالین سپس به لیدی آستور گفته بود: «اگر بحران بزرگی پیش بیاید، انگلستان... ممکن است به اسب جنگی قدیمی خود (چرچیل) رو بیاورد... وانگهی، ما یک دشمنِ روراست را به یک دوست ناراست ترجیح میدهیم.»
پویا پانا
استالین به هنگام صرف شام جامِ خود را بالا برد و گفت: «زنده باد سیاست تهاجمی پویای کشور شوروی... هر کسی که خلاف این بیندیشد یک آدم احمق و بیفرهنگ است.»
پویا پانا
معمای اعدام های جنونآمیز و بیحساب و کتاب دوران «وحشت بزرگ» حل میشود: آنهایی که به رهبر معظم ایمان کور نداشتند باید میمردند.
پویا پانا
است. بودیونی، ارتشی سوارهنظام، که آن شب یکی از میهمانان بود، بعدها بهخاطر آورد که «نادیا دایم در حالِ ایراد گرفتن و تحقیرکردنِ استالین بود.» بودیونی یکبار به همسرش گفته بود: «من نمیدانم استالین چطوری این رفتارهای زنش را تحمل میکند.»
پویا پانا
«زندگی با او (استالین) دشوار بود. ازدواج آنها ازدواج کاملی نبود، اما مگر ازدواج چیست؟»
پویا پانا
استالین و متحدانش پیشاپیش وارد بحث و گفتگو در خصوص یک «انقلاب نوینِ نهایی» شده بودند. این «انقلاب» در واقع یک «چرخش عظیم» به طرف چپ جهت حل مسئله دهقانان و عقبماندگی اقتصادی کشور بود. این بلشویکها از دنیای کهن و سمج دهقانان متنفر بودند: دهقانان باید به داخل مزارع اشتراکی و تعاونیهای کشاورزی سوق داده میشدند و غلاتِ آنها باید به زور مصادره و به خارج صادر میشد تا با پولی که از این راه به دست میآمد صنعتی شدن کشور محقق میشود. کشور باید صاحب صنایعی میشد که قادر به تولید تانک و هواپیما و تراکتور باشد. به دستور حکومت، تجارت خصوصی مواد غذایی ممنوع اعلام شد. به کولاکها امر شد که غلات خود را تحویل دولت بدهند و هر کس که از اینکار سر باز میزد به عنوان احتکارچی و ضدانقلاب دستگیر، محاکمه و مجازات میشد.
Mahsa Ghafarzade
موسیقی و آواز حیطهای بود که استالین در آن بیهیچ شک و تردیدی یک کارشناس بهشمار میرفت. استالین شش دانگ صدا برای آوازخوانی داشت و خیلی «خوب» و «لطیف» میخواند. به قول یکی از دستیارانِ استالین، صدای وی به قدری خوب بود که میتوانست به عنوان یک خواننده حرفهای کار کند؛
سجاد
ناتاشا پاسکر بیشیووا، که مادرش به دستور استالین تیرباران شد، بهشدت استالین را میستاید و خود را دخترِ استالین میداند
imaanbaashtimonfared
ولادیمیر علیلویف (ردنس) که پدرش به دستور استالین تیرباران و مادرش در زندانِ استالین دیوانه شده بود، اصرار دارد که «استالین مرد بزرگی بود با وجوه خوب و بد.»
imaanbaashtimonfared
شاید بیست میلیون تن تحت حکومت استالین کشته شده بودند. علاوه بر این ۲۸ میلیون تن کوچ اجباری داده شده بودند که هجده میلیون تن آنها در گولاکها به کار اجباری وادار شده بودند. با این وجود، پس از این همه سلاخی و جنایت، آنها هنوز به استالین باور داشتند.
alba
مائو و استالین در ساعت شش عصر همان روز برای اولینبار در دفترِ کارِ استالین در کرملین با هم دیدار کردند. این دو جبارِ کمونیستِ قرن شباهتهای زیادی به یکدیگر داشتند. هردوی آنها متعصب، شاعرمسلک، تاریخخوانِ حرفهای، مبتلا به جنون سوءظن، و دهقانزاده بودند؛ دهقانزادگانی که نهایتآ به مرتبه امپراتوری نایل شده بودند. شباهت دیگر آنها عدم اجتنابشان از کشتن میلیونها انسان و ناشیگریهایشان در امور فرماندهی نظامی بود.
alba
استالین به راستی معتقد بود که «مرگ همه مسایل را حل میکند؛ نبود انسان، یعنی نبود مسئله» این یک راه و روشِ بلشویکی بود.
hamed318
لنین به استالین دستور داد که حتی «بیرحمتر» و «قاطعتر» باشد. استالین جواب داد «مطمئن باشید که دستمان نخواهد لرزید.» در اینجا بود که استالین فهمید مرگ میتواند سادهترین و کارآمدترین ابزار سیاسی برای حل تمامی مشکلات باشد.
hamed318
در مسکو، ۲۰۰۰۰۰ نفر انسانِ مغزشویی شده توسط تبلیغات حکومتی، در میدان سرخ گرد هم آمدند تا به رغم هوای منفی ۲۷ درجه سانتیگراد، پلاکاردهای حاوی شعارهای زیر را حمل کنند: «احکامِ دادگاهها احکامِ مردم ماست.
imaanbaashtimonfared
خودکشی یکی از دو طرف زندگی زناشویی معمولا تأثیرات زیادی بر آن طرفی که زنده مانده باقی میگذارد. این تأثیرات شامل طیف وسیعی میشود؛ از احساس گناه، خیانت و فراتر از همه، طردشدگی. نادیا با کشتن خویش، استالین را تحقیر و جراحت عمیقی به وی وارد کرد. خودکشی نادیا باعث شد تا آن اندک رشتههایی که استالین را به رحم و شفقت بشری وصل میکرد، پاره شود و به این ترتیب بر شدتِ بیرحمی، حسادت، خونسردی و احساسِ بدبختی وی اضافه شود
imaanbaashtimonfared
این «فرقه شمشیر به دستانِ» استالین بیشتر شبیه به شوالیههای معبد یا حتی حکومتِ دینسالار روحانیون بودند تا هر جنبشِ سکولار و غیرمذهبی دیگری. آنها بهخاطر اعتقادات خویش حاضر بودند از جان خود بگذرند و جان دیگران را هم بگیرند. آنها در این پروسه اجتنابناپذیری که برای سعادت و رفاه بشر در پیش گرفته بودند، حتی آمادگی این را داشتند که خانوادههای خود را قربانی کنند؛ آن هم با یک شور و شوقی که فقط در جنگهای مذهبی و شهادتطلبانه قرون وسطا ــ و خاورمیانه امروز ــ قابل مشاهده است.
imaanbaashtimonfared
تلفات انسانی این قحطی «پوچ»، که وقوع آن صرفآ بهخاطر تأمین پول جهتِ ساختنِ کورههای ذوبِ چُدنِ خام و تراکتور بود، مابین چهار تا ده میلیون کشته تخمینزده شده است. این کشتار در تاریخ بشر تنها قابل قیاس با کشتار رژیمهای مائوئیستی و نازیستی است. دهقانان همیشه «دشمنِ بلشویکها» بودند. لنین گفته بود: «دهقانان باید یک کمی گرسنگی بکشند.» کوپیلیف، یکی از بلشویکهای متعصب، در دفتر خاطرات خود نوشت: «من و دیگر همنسلانم قویآ معتقدیم که هدف وسیله را توجیه میکند. من آدمهایی را دیدم که از گرسنگی در حال مرگ بودند...» نادژدا مندیلشتام، همسر شاعر سرشناس روس (اوسیپ مندیلشتام)، در کتاب خاطرات کلاسیک خود، امیدِ وانهاده، نوشت: «آنها حاضر نیستند مسئولیت آن حوادث را به گردن بگیرند. اما آنها چگونه میتوانند از زیر بارِ این مسئولیت شانه خالی کنند؟ مگر نه اینکه اینها همان آدمهای دهه بیستیای بودند که ارزشهای قدیمی را نابود و فرمولهای تازهای را ابداع کردند تا این اقدامِ بیسابقه خود را توجیه کنند: شما نمیتوانید بدون شکستن تخم مرغ یک اُملت درست کنید. هر کشتار تازهای به این بهانه انجام میشد که ما داریم یک دنیای نوین باشکوه خلق میکنیم.»
imaanbaashtimonfared
خروشچف تعمیرکار جوانی بود که در همان آکادمی نادیا درس میخواند. او در جریان مباحثه با دانشجویانِ مخالفِ سیاستهای استالین از خود انرژی زیادی نشان داده و توانسته بود توجه نادیا را به خود جلب کند. نادیا به شوهرش توصیه کرد که خروشچفِ جوان را حمایت کند. استالین هم به توصیه زنش گوش داد و خروشچف را زیر بال و پر خود گرفت. او منظمآ خروشچفِ جوان را برای صرف شام دعوت میکرد. استالین از همان آغاز به خروشچف علاقهمند شد و تا پایان نیز این علاقه را حفظ کرد. بیشک بخشی از این علاقه به سبب علاقه همسرش نسبت به خروشچف بود. خروشچف بعدها در کتاب خاطرات خود نوشت: «اگر من (از چنگ استالین) جانِ سالم به در بردم دلیلش همان موضوع (توصیه نادیا به استالین) بود... این بلیط برنده من بود.»
imaanbaashtimonfared
خود استالین هم از مدتی پیش دل مشغول قضیه زهر شده بود؛ او علاقه خاصی به بررسی و مطالعه زندگی پادشاهان ایرانی قرن هجدهم و استفاده آنها از زهر برای نابودی مخالفانشان داشت. در اوایل همین سال، استالین طی یکی از جلسات دفتر سیاسی بر روی جلد دفترچه یادداشت خود، با یک خط خرچنگ قورباغهای نوشته بود: «زهر، زهر، نادرشاه».
imaanbaashtimonfared
حجم
۳٫۶ مگابایت
تعداد صفحهها
۹۱۶ صفحه
حجم
۳٫۶ مگابایت
تعداد صفحهها
۹۱۶ صفحه
قیمت:
۴۵۸,۰۰۰
۳۶۶,۴۰۰۲۰%
تومان