بریدههایی از کتاب استالین؛ دربار تزار سرخ
۳٫۸
(۵۴)
کاگانوویچ بعدها گفت: «استالین روابط شخصی میان آدمها را به رسمیت نمیشناخت. از نظر او، عشق انسان به انسان وجود خارجی نداشت.» او از همسرانِ رفقایش بهعنوان گروگانهایی برای پاداش دادن یا مجازات کردنِ شوهرانشان استفاده میکرد. اگر رفیقی عملکردش نامطلوب بود همسرش را از دست میداد اما اگر عملکردش مطلوب بود میتوانست همسرش را حفظ کند
شاهین
خاطرات صادقانه اما گزینش شده
imaanbaashtimonfared
این دو آدمِ مستمریبگیرِ معروف اما تا مرفق آلوده به خون دورانِ بازنشستگی خود را صرفِ امور زیر کردند: نوشتن خاطرات، پذیرفتن ستایشگرانِ استالینیست، گریختن از نگاههای خیره و خصومتآمیز قربانیان سابق در حین برخوردهای اتفاقی در کوچه و خیابان، ارایه درخواست برای قبول عضویت دوباره در حزب، و زیر و رو کردنِ کاغذها و کتابها در «کتابخانه لنین». آنها نه انسان که شکلِ ترسناکی از باستانشناسی زنده به شمار میرفتند.
imaanbaashtimonfared
گرچه پرونده اصلی مربوط به یهودیان موقتآ بسته شد اما استالین به فکر آغازِ دور دیگری از حملاتِ یهودیستیزانهاش بود. او از خانه دنج خود در جنوب این حملات را طراحی و هدایت کرد. خروشچف بعدها گفت: «در این هنگام یهودیستیزی مثل یک غده در ذهنِ استالین در حال رشد بود.» با این وجود، خروشچف با نگارش مقالهای در پراودا از یهودیستیزی استالین ستایش کرد.
imaanbaashtimonfared
وضعِ عجیب و جنونآمیزی در آپارتمانِ استالین حاکم بود. حاکم روسیه بیخبر از آنچه در خانهاش رخ داده، همچنان در اتاقِ خودش از مشروبخوری دیشب مستِ خواب بود درحالیکه همسرش چند قدم آن طرفتر برای همیشه در خواب فرو رفته بود.
سجاد
«اگر شما میخواهید آدمهای اطرافتان را بشناسید، باید ببینید آنها چه کتابهایی میخوانند.»
Mary gholami
استالین از روسها حمایت زیادی کرده بود زیرا معتقد بود که روسها شالوده اصلی امپراتوری وی هستند؛ این روسها بودند که قدرت و پویایی لازم برای ارتقای بلشویسم را فراهم کرده و باعث شکوه و افتخار شخصی وی شده بودند. سرنوشت و تقدیر او روسی بود و به همین جهت بود که ولاسیک گفت «بابا (استالین) یک زمانی گرجی بود.» اما در روسی شدنِ استالین زیادی غلو شده است. سبک زندگی و ذهنیت استالین تا آخر عمر گرجی باقی ماند. او گرجی حرف میزد، غذاهای گرجی میخورد، آوازهای گرجی میخواند، شخصآ بر گرجستان حکم میراند (از طریق رؤسای محلی)، دلش برای دوستان گرجی دورانِ کودکیاش تنگ میشد، و تقریبآ نیمی از هشت سال پایانی عمرش را در گرجستانِ فانتزی و ایزوله شده خودش سپری کرد.
imaanbaashtimonfared
بریا که از قدرتِ عظیمِ تازه به چنگ آوردهاش گستاخ شده بود و در آتشِ عقده حقارت شهرستانی بودنش میسوخت، عزم خود را جزم کرد تا با نابود کردنِ این اشرافِ نوینِ خودپسند و متکبر، خود را به اثبات رساند.
imaanbaashtimonfared
در خانه استالین، اداره امور بر عهده نادیا بود. سوتلانا میگوید که مادرش با یک «بودجه اندک» خانواده را اداره میکرد. آنها به این زاهدمآبی بلشویکی خویش افتخار میکردند
hamed318
مولتف مثل استالین و ورشیلف در مواجهه با روشنفکران بدجوری احساس حقارت میکرد. یکبار که تروتسکی با واژههایی تند مولتف را هدف انتقاد قرار داد، وی پاسخ داد: «رفیق تروتسکی! ما همه نمیتوانیم نابغه باشیم.»
hamed318
آرتیوم سرگییف، پسرخوانده استالین، بهخاطر میآورد که استالین از دست پسرش واسیلی، که نام خانوادگی استالین را روی خودش گذاشته بود، به شدت عصبانی و خشمگین بود. واسیلی به پدرش گفت: «اما من هم یک استالین هستم.»
استالین جواب داد: «نه، تو استالین نیستی. نه تو استالین هستی و نه من استالین هستم. استالین قدرت اتحاد شوروی است. استالین آن چیزی است که در روزنامهها و پرترهها وجود دارد، نه تو استالین هستی، و نه حتی من!»
hamed318
شورویها حالا با مداخله در جنگِ داخلی اسپانیا، بهصورت غیرمستقیم مشغولِ جنگ با فاشیستها بودند. جنگ اسپانیا به نوبه خود به جنون «اسپانیا شیدایی» در بین مردم شوروی دامنزده بود. آهنگهای اسپانیایی و کلاههای اسپانیایی با آن حالت یکوری و رنگهای آبی و قرمزشان فوقالعاده محبوب بودند. زنان بلوزهای اسپانیایی میپوشیدند. ترانه «اگر فردا جنگ بیاید» یکی از محبوبترین ترانههای روز بود.
imaanbaashtimonfared
خروشچف به عنوان دبیر اول حزبِ کمونیستِ مسکو، این شهر را به یک «مسکوی استالینیستی» تغییر شکل داد: احداثِ مترو، برنامههای وسیعِ ساختمانسازی و نابودی بیرحمانه کلیساهای قدیمی تمامآ زیرنظر خروشچف صورت گرفت
imaanbaashtimonfared
استالین موقعی که برای اولینبار از دهان کاگانوویچ واژه استالینیسم را شنید، به وی گفت: «اجازه بدهید 'زنده باد لنینیسم` را جایگزین 'زنده باد استالینیسم` بکنیم!» اما کاگانوویچ بهتر از هر کس دیگری استالین را میشناخت و لذا به تبلیغ و ترویج استالینیسم ادامه داد.
استالین از مقامات رژیمش پرسید: «چرا شما طوری مرا مدح میکنید که انگار یک آدم منفرد همه تصمیمات را اتخاذ میکند!» او در حالی این حرف را بر زبان میراند که همزمان مشغول نظارت و راهبری کیش پرستش شخصیت خودش در رسانهها بود: در فاصله ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۹ نامِ استالین در حداقل نیمی از سرمقالات روزنامه پراودا ذکر شده بود. عکسهای او درحالیکه غرقِ در دستههای گل بود و بچهها را بغل کرده بود، مدام در صفحات اول روزنامهها به چاپ میرسید. نویسندگان معمولا با چنین جملاتی مقالات خود را در روزنامهها شروع میکردند: «من چگونه با رفیق استالین و اندیشههای او آشنا شدم؟...» هواپیماها در آسمان بالای میدان سرخ کلمه «استالین» را تشکیل میدادند. پراودا نوشت: «زندگی استالین زندگی ما، و زمانِ حال و آینده زیبای ما است.»
imaanbaashtimonfared
اما در عینحال باید توجه داشت که استالین به رغم رفیقباز بودنش آدم انزواطلبی بود و به شدت از حریم خصوصیاش دفاع میکرد و همواره میخواست به نحو باشکوهی غیرقابل دسترس باشد.
imaanbaashtimonfared
روابط دوستانه استالین، مثلِ روابط عاطفی نوجوانها، مابین عشق و ستایش و حسادتهای زهرآگین در نوسان بود. استالین نمونه اعلای این سخنِ نغزِ گور ویدال بود که «هر وقت دوستی موفقیتی به دست میآورد اندک چیزی در من میمیرد.»
imaanbaashtimonfared
بریا به زودی نشان میداد که در زمینه استفاده از زهر دارای چه مهارتهایی است. علاوه بر این، انکاود (تشکیلات امنیتی شوروی) از مدتی پیش اداره محرمانهای مخصوصِ تحقیق درباره انواع زهرها، زیرنظر دکتر گریگوری ماریونوفسکی، راه اندازی کرده بود اما بریا فعلا برای تسلط کامل بر موضوع به اندکی کمک نیاز داشت. او به زودی شیوههای کشتن با زهر را که در دربارِ سزار بورژیا ی ایتالیایی معمول بود به دربارِ بلشویکها میآورد. اما خود استالین هم از مدتی پیش دل مشغول قضیه زهر شده بود؛ او علاقه خاصی به بررسی و مطالعه زندگی پادشاهان ایرانی قرن هجدهم و استفاده آنها از زهر برای نابودی مخالفانشان داشت. در اوایل همین سال، استالین طی یکی از جلسات دفتر سیاسی بر روی جلد دفترچه یادداشت خود، با یک خط خرچنگ قورباغهای نوشته بود: «زهر، زهر، نادرشاه».
imaanbaashtimonfared
مندیلشتام در این شعر استالین را به عنوانِ «ایلیاتی کوهی کرملین نشین» و شاعر قبلا نزدِ مندیلشتام گلایه کرده بود که استالین انگشتانِ چرب خود را روی صفحاتِ کتابهایی میگذاشته که دایمآ از وی به امانت میگرفته است. مندیلشتام با توجه به همین گفته بدنی، در شعر خود از «انگشتانِ ستبرِ» استالین که «به لزجی کرمها» بود، یاد کرده بود. در بخش دیگری از شعر معروف مندیلشتام آمده بود: «گرداگردش جماعتی رییسِ گردن باریک/ جان نثاری آنها ملعبه دستش/ زوزه میکشند، میومیو میکنند و ناله.» مندیلشتام این سطر از شعر را با توجه به تصویری که از گردنِ باریک و کله کوچک مولتف در ذهن داشت، نوشته بود. استالین وقتی شعر را شنید عصبانی شد ــ اما او میدانست که مندیلشتام نزد شعرا و ادبای کشور چه ارزش واعتبار والایی دارد و به همین دلیل به یاگودا دستوری داد که آدم را به یاد انسانی میاندازد که سخت نگرانِ آسیب دیدنِ یک گلدانِ عتیقه گرانبهاست: «او (مندیلشتام) را سالم اما منزوی نگهش دارید.»
imaanbaashtimonfared
واسیلی، حالا دوازده ساله، بیشترین آسیبهای روحی را متحمل شده بود. سوتلانا بعدها نوشت «واسیلی از یک شوک وحشتناک رنج میبرد؛ شوکی که وی را کاملا ویران کرد.» او به موجودی پرخاشگر، منم منم گو، لات صفت و خشن مبدل شد که در جلوی زنان به آنها ناسزا میگفت اما انتظار داشت که با وی همچون یک شاهزاده رفتار شود. واسیلی به رغم این ویژگیها، آدمِ دست و پا چلفتی و افسردهای بود. او در ویلای زوبالوو قشقرق به پا میکرد اما هیچکس استالین را در جریان رفتارهای زشت واسیلی قرار نمیداد. با این حال، آرتیوم مدعی است که واسیلی «آدم واقعآ مهربان و دوستداشتنیای بود که به موضوعاتِ مادی هیچ علاقهای نداشت؛ او میتوانست قلدر و زورگو باشد اما از پسرهای کوچکتر دفاع میکرد.» واسیلی از استالین که به وی همچون «مسیح برای مسیحیان» احترام میگذاشت، میترسید.
imaanbaashtimonfared
در همین محل بود که استالین توانست امیال انزواطلبانه فطری خویش را، که نمود بیرونی استقلالِ حسی و عاطفیاش بود، ارضا کند:
imaanbaashtimonfared
حجم
۳٫۶ مگابایت
تعداد صفحهها
۹۱۶ صفحه
حجم
۳٫۶ مگابایت
تعداد صفحهها
۹۱۶ صفحه
قیمت:
۴۵۸,۰۰۰
۳۶۶,۴۰۰۲۰%
تومان