لباس و اندامش غرق گل و لای بود. پیکرهای از گل و لای بود که روح خدا در او دمیده شدهبود زیر لب با اضطراب گفتم: یا ابوالفضل کمکش کن. قامتش از نیزار بلندتر نشان میداد. قامتش در زمینه سبز زمین و آبی آسمان تصویر بی تزلزل غیرت و شهامت انسان بود. ناگهان آرپی جی شعله زد و هم زمان انفجاری مهیب زمین زیر بدنم را لرزاند. در یک لحظه باورنکردنی آن جوان دلاور به هوا پرتاب شد و بلافاصله بر سر و روی و اطرافم بارشی از قطعات گوشت دریده و سوخته بدن انسان به زمین ریخت. همه چیز را بهت زده و حیران شاهد بودم. فقط چشمهایم میدید وگرنه عقل و احساس و تخیلم توان تماس با چنین صحنهای را نداشت.
گل نرگس
کسانی که شبها بیدار میمانند چیزهای زیادی میبینند
گل نرگس
همه میدونن، جای حاشا نداره. خدا خودش به شفاعت آقامحسین از سر تقصیرات همه مسلمین بگذره. من هم عرق خور بودم هم چاقوکش. این طوری بار اومده بودم. کسی نبود که دستمو بگیره. تو کثافت غرق بودم. اما همین که میخواسم نوکر آقام سیدالشهداء باشم. همین که میخواسم سر دیگ نذری آقا نوکری کنم دمش منو گرفت. فهمیدم جهنمیام. دیدم اوسام مرحوم طیب اون طوری برگشت که گفت: ما همهجور غلطی کردیم ولی با آقا امام زمون در نمیافتیم. سر حرفشم وایساد تا سرش رفت بالای دار. منم دیگه برگشتم. رفتم حج و توبه کردم. بعد از حج بود که مزه زندانو چشیدم.
گل نرگس
پیر شده. ولی راست میگوید: زندگی منو جویده تا پیر شدم. جوونیمو جوید. پیرشدن کار هر کسی نیس. کار نامردانیس.
مثل این که در لابلای موهای سپید و سیاه شقیقهاش کتابهای ناگشوده ماجراها و حوادث وحشتناک و دربدریهای عجیب و غریب لانه کردهاست.
گل نرگس