مثل بچهها شدهام!
زودرنج و بهانهگیر...
تو را میخواهم!
میدانم به من نمیدهند...
سیّد جواد
جادوگر نبود
با یک نگاه ساده
جهانم را
جهنم کرد!
سیّد جواد
جیغ میزنم
وگریه میکنم
وهیچوقت
بزرگ نخواهم شد!
سیّد جواد
بوی ماه مهر میدهد این روزها
بوی مداد گِلی
بوی چوب نیمکتهای شکسته...
هی اضطراب کلاس پنجم را دارم!
min
بانو بلند شو!
که شب از نیمهٔ فنجان گذشته است...
بانو بلند شو؛
و به بطری نگاه کن!
«من»
در تمامی شب؛
با تو بودهام!
سیّد جواد
هیچکس برای گفتگو در دسترس نیست...
هیچکس!
حتی تو!
که همیشه کنارم هستی!
سیّد جواد
دیگر دلتنگ نمیشوم!
گریه نمیکنم!
و دستهای تو را نمیخواهم...
از کوچه که بگذری
عکس و اطلاعیه
عجیب دلتنگت خواهد کرد!
سیّد جواد
وقتی تو نباشی...
من هم نیستم!
سیّد جواد
مثل فیس بوک شده ام
پر شدهام از آدمهایی
که تنهایند!
و تنهاییشان را با من
هر روز بزرگتر میکنند!
سیّد جواد
گیسو طلای من
از چشمهایت که میگذشتم
معنی ماهی و ساحل و دریا را فهمیدم
سیّد جواد