در سال ۱۹۵۴ روانشناسی پرفروغ به نام پاول میل کتابچه کوچکی نوشت که جنبوجوش زیادی برپا کرد. [۱۲] وی ۲۰ مطالعه را بررسی کرد که نشان میداد نتایج پیشبینیشده توسط کارشناسان بسیار آگاه -از پیشبینی موفقیت یا ناکامی یک دانشجوی دانشکده تا بازگشت یک زندانی ضمانتشده به بازداشتگاه- بهدقت الگوریتمهای سادهای که از شاخصهای عینی شکل گرفتهاند -همچون نمرات آزمون توانایی و سوابق رفتارهای گذشته- نیستند.
کاربر ۱۱۴۶۷۲۶
آیا وقت آن نیست که به دوران حدسوگمانهای آشفته (بهعنوان پیشبینی) پایان داده شود؟
کاربر ۱۱۴۶۷۲۶
اما بهطور کلی میتوان گفت که ابرپیشگویی نیازمند ذهن و اندیشهای باز، محتاط، کنجکاو و - از همه مهمتر- خودنقاد است و البته به تمرکز نیاز دارد. نوع تفکری که داوریهای برتر را به وجود میآورد بدون تلاش و زحمت بهدست نمیآید. تنها افراد مصمم هستند که میتوانند به شکل پایدار چنین داوریهای منطقی داشته باشند و به همین دلیل است که تحلیلهای ما پیوسته به این نکته رسیدند که پایبندی به خودیاری، نیرومندترین پیشگوی کیفیت عمل است.
کاربر ۱۱۴۶۷۲۶
آنان را اَبَرپیشگو میخوانم، شناسایی شدند. چرا آنها پیشگویانی به این خوبی هستند؟ فصلهای پنجم تا نهم به این پرسش میپردازند. زمانی که با آنان دیدار میکنید، مشکل بتوانید از درجه هوش آنان شگفتزده نشوید و به همین دلیل شاید به این گمان بیافتید که این هوش آنهاست که موجب این همه تفاوت میشود. اما اینگونه نیست. آنها همچنین بسیار حسابگر هستند، سنجیده و شمرده عمل میکنند و بسیاری از این گروه، مانند بیل فلاک، از تحصیلات عالی در زمینه ریاضیات و علوم برخوردارند. بنابراین شاید راز داستان در اینجا نفهته است؟
کاربر ۱۱۴۶۷۲۶
یک گروه از کارشناسان، پیشبینیهای متوسط اما واقعی ارائه دادند. چه چیزی موجب شد که میان کارشناسانی که پیشبینیهای (واقعی) صورت دادند با دیگرانی تفاوت گذارده شود که پیشبینیهای آنها تا حدی ناامیدکننده بود که همسطح یک شامپانزه دارتانداز ارزیابی شد؟ این عامل نه هدیهای اسرارآمیز بود، نه دسترسی به اطلاعاتی که دیگران نداشتند و نه مجموعه خاصی از باورها. در واقع در درون گستره وسیعی از نگرشها، اینکه آنها چه فکر میکردند تعیینکننده نبود بلکه روش و چگونگی اندیشهگری آنها نقشآفرین بود.
کاربر ۱۱۴۶۷۲۶