بریدههایی از کتاب کار از کار گذشت
۴٫۶
(۴۷)
ــ يک روز آدم اميدوار میشود. فردای آن روز ديگر اميدی نيست. ديوانهکننده است!
رامین
تنها وسيله خلاصی ما اين است که يکديگر را دوست داشته باشيم.
زندگی شجاعانه
يک روز آدم اميدوار میشود. فردای آن روز ديگر اميدی نيست. ديوانهکننده است!
Parinaz
چون ديگر کسی او را نمیبيند همان قيافه بيرحمانهاش ظاهر میشود
زندگی شجاعانه
تصور میکنيد انسان از اينکه مشاهده کند تمام مدت عمرش گول خورده است خوشحال میشود؟
❤ محمد حسین ❤
چطور میتوان مردهها را از زندهها باز شناخت؟
ــ خيلی آسان است زندهها هميشه عجله میکنند.
Fatemeh_J
مرد جوان میپرسد:
ممکن است انسان زندگی خود را از نو شروع کند؟
پیير و او با ترديد يکديگر را نگاه میکنند. سپس با مهربانی تبسمی کرده و میگويند:
ــ امتحان کنيد.
ــ بله! امتحان کنيد.
❤ محمد حسین ❤
ــ مردن هم کار کثيفی است.
ــ بله... اما در عوض خوبیهايی هم دارد.
ــ شما معلوم میشود زياد پرتوقع نيستيد، چه خوبی دارد!...
ــ مسئوليتی در کار نيست. غصه ماديات را نمیخوريم. آزادی کامل و تفريحات بسيار عالی هم در اختيار داريم.
❤ محمد حسین ❤
ما از شهر خارج خواهيم شد. من برای امرار معاش خودمان کار خواهم کرد. خيلی خوشحالم که برای تو کار کنم. به جای رفقا «اتحاد» شورش، تو را خواهم داشت. تو، فقط تو
❤ محمد حسین ❤
ماده صد و چهلم: اگر دو نفر مرد و زن که حقاً بايد به هم برسند و در اثر اشتباه مقام رياست در موقع حيات خود يکديگر را ملاقات نکرده باشند میتوانند برای عملی ساختن عشق و زندگانی با يکديگر تقاضای بازگشت نمايند و به اين تقاضای ايشان ترتيب اثر داده خواهد شد.
❤ محمد حسین ❤
يادتان هست من به شما گفتم که حاضرم روحم را بدهم و يکبار ديگر زنده شوم و با شما برقصم؟
ــ من هم حاضر بودم روحم را بدهم و در مقابل بتوانم واقعاً شما را در کنارم داشته باشم و نفس شما را احساس نمايم.
❤ محمد حسین ❤
يک روز آدم اميدوار میشود. فردای آن روز ديگر اميدی نيست. ديوانهکننده است!
rain_88
چطور میتوان مردهها را از زندهها باز شناخت؟
ــ خيلی آسان است زندهها هميشه عجله میکنند.
mohsen1618
شرايط بازگشت شما به قرار زير است:
شما دوباره زنده میشويد و جزئيات آنچه در اينجا ديدهايد در خاطر شما باقی خواهد ماند. اگر پس از ۲۴ ساعت موفق شديد به نحو اکمل و با کمال اعتماد يکديگر را دوست بداريد يک عمر تمام با هم زندگی خواهيد کرد:
❤ محمد حسین ❤
ما بازی زندهها را تماشا میکنيم و ورقهای هر چهار دست را میخوانيم. خيلی تفريح دارد. مخصوصاً اين فکر برای ما لذت دارد که خيال میکنيم اگر ورقها دست ما بود خيلی بهتر از آنها بازی میکرديم.
❤ محمد حسین ❤
ــ وقتی انسان میميرد زندگانیاش را بيهوده از دست داده است.
پیير میگويد:
ــ بلی! صحيح است ولی در صورتی که انسان زود بميرد.
ــ انسان هميشه، يا زود میميرد يا دير.
پیير میگويد:
ــ خير! من اينطور نيستم. من اگر زود نمیمُردَم منظورم را انجام میدادم.
❤ محمد حسین ❤
وقتی من از جرگه زندهها خارج شدم و اينجا آمدم تازه فهميدم که بهترين دوستم به ما خيانت کرده و ما را لو داده است. امروز همان شخص وزير عدليه است.
❤ محمد حسین ❤
ــ بسيار خوب! شما الحمدللّه زياد بیتابی نمیکنيد، کاش هرکه اينجا میآمد مثل شما بود.
ــ مگر ديگران از اينکه مردهاند اوقاتشان تلخ است.
ــ بعضیها فطرتاً تحزون و غصهخور هستند.
ــ من تنها بودم و بازماندهای ندارم و از اين حيث خيالم راحت است.
پیير با هيجان مخصوصی شروع به قدم زدن میکند و میگويد:
ــ از همه مهمتر اين است که انسان وظيفه خود را انجام داده باشد.
❤ محمد حسین ❤
بشر، اول به وجود میآيد و سپس ماهيت خود را هرطوری که خود میخواهد انتخاب میکند و اين انتخاب دائمی و لاينقطع است. وجود بشر چون در حين وجود داشتن دائماً در حال تغيير و تحول است و اين تغيير و تحول غيرقابل پيشبينی و حدس زدن میباشد، چطور ممکن است قبل از وجود داشتن بتوان ماهيت آن را تعريف کرد؟
Andrey
ما در اين عالم تنها هستيم. بايد همديگر را دوست داشته باشيم. تنها وسيله خلاصی ما اين است که يکديگر را دوست داشته باشيم.
AS4438
حجم
۱۳۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۶۲ صفحه
حجم
۱۳۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۶۲ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان