بریده‌هایی از کتاب ایجاد اعتماد به نفس به زبان آدمیزاد

به‌ندرت بیرون از خودتان با دشمن روبه‌رو می‌شوید. دشمن شما اغلب همان فکرهای درون خودتان هستند که شما را عقب نگه می‌دارند؛ باید خلاق باشید تا بتوانید روی دست آن‌ها بلند شوید.

مارک تواین می‌گوید «هرکدام از ما در درونمان توانایی رسیدن به هر آرزویی را داریم؛ فقط نمی‌دانیم چطور از این توانایی استفاده کنیم.»

«تغییری را که می‌خواهید در جهان ایجاد شود خودتان ایجاد کنید.»

شما هیچ‌وقت نمی‌توانید بفهمید در آینده چه اتفاقاتی می‌افتد، اما می‌توانید برای روبه‌رو شدن با آن‌ها مهارت‌ها و اطلاعات‌تان را زیاد کنید. پیش به سوی موفقیت!

اگر اعتمادبه‌نفس به این معنی است که بدون توجه به اینکه چه احساسی دارید بتوانید دست به عمل بزنید، پس دادن درخواست آشنایی می‌تواند برای خیلی‌ها آزمون بزرگ اعتمادبه‌نفس باشد. اینجا همه‌ی تلاش‌هایتان برای افزایش قدرت و وسعت دادن به منطقه‌ی امن نتیجه می‌دهد. شما انگیزه‌ی قوی دارید، به تمام پاسخ‌های ممکن فکر کرده‌اید و می‌دانید هر اتفاقی هم بیفتد شما را نمی‌کُشد. هیچ‌چیز دیگری نمانده به‌جز اینکه دلتان را به دریا بزنید!

اعتمادبه‌نفس هم مثل پول زمانی مشکل‌ساز می‌شود که تمام شده باشد

طبق گفته‌ی معروف اینشتین: «مهم‌ترین سؤالی که باید پرسید این است: جهان دشمن ماست یا دوستمان؟»

یکی از خوبی‌های عبارات تأکیدی این است که سریع و قابل انعطاف هستند و باقدرت کمکتان می‌کنند جهان را به شکل جدیدی تجربه کنید. آن‌ها را امتحان کنید و لذتش را ببرید!

من تعهد می‌دهم اعتمادبه‌نفسم را به شیوه‌ی مناسب خودم بالا ببرم و به خودم به‌عنوان یک انسان خاص و منحصربه‌فرد افتخار کنم. من در این سفر با خودم روراست و مهربان خواهم بود تا به بهترین کسی تبدیل شوم که می‌توانم. قول می‌دهم در طول این راه، از پیشروی در آن لذت ببرم.

-بدترین حالت ممکن را در نظر بگیرید. با آن روبه‌رو شوید (معمولاً اوضاع به این بدی نخواهد شد)، و بعد انتظار داشته باشید که بهترین حالت برایتان پیش بیاید. معمولاً پیش می‌آید. -از خودتان بپرسید بعد از یک هفته اوضاع چطور می‌شود، یا بعد از یک سال. داشتن دید بلندمدت باعث می‌شود اضطرابتان کم شود.

اعتمادبه‌نفستان را طوری بالا ببرید که بتوانید در همه‌ی حوزه‌های زندگی‌تان قدرتمندتر، جذاب‌تر و آسوده‌تر باشید.

تا به حال شده بگویید «امکان ندارد بتوانم شغلم را رها کنم،» یا «من همیشه مشکل دارم، چون هیچ‌وقت به مدرسه‌ی درست‌وحسابی نرفتم،» یا «آن‌ها عمراً من را برای ترفیع انتخاب کنند، چون همه می‌دانند آن‌ها کسی را می‌خواهند که جوان‌تر/ لاغرتر/ حسابدار/ خلاق/ زن/ مرد/ سفیدپوست/ سیاهپوست/ ... باشد.» این‌جور حرف‌ها واقعیت نیست، بلکه فقط برداشت شما از واقعیت است.

دستمزد را به‌عنوان یک مثال جهانی در نظر می‌گیریم. احتمالاً فکر می‌کنید پولی که در ازای کارتان می‌گیرید به شما انگیزه‌ی کاری می‌دهد. بیشتر کارفرماها هم به شکلی عمل می‌کنند که انگار همین‌طور است. اما در درازمدت این‌طور نیست. دستمزد یک بازدارنده است، نه یک انگیزه؛ اگر شما دستمزد متناسب با کاری که انجام می‌دهید نگیرید، دستمزد کم حتماً باعث می‌شود احساس نارضایتی کنید. اما جالب اینجاست که صِرف دریافت حقوق بالاتر از حد متعارف در مقایسه با دریافت دستمزد معمولی انگیزه‌ی بیشتری به شما نمی‌دهد (اگرچه این عامل می‌تواند عوامل دیگری را وارد عمل کند، مثل قدرشناسی و موقعیت فرد در گروه).

ممکن است دیگران براساس ظاهر شما و کارهایی که می‌کنید در مورد اعتمادبه‌نفستان نظر بدهند، اما فقط خود شما هستید که می‌دانید در درونتان چه احساسی دارید، کدام ارزیابی درست است و چه‌جور آدمی هستید.

اعتمادبه‌نفس داشتن به این معنا نیست که هیچ‌وقت نترسید؛ شما احساس ترس می‌کنید، اما می‌توانید با همین ترس زندگی کنید.