بریدههایی از کتاب طامات
۳٫۰
(۳)
از احساساتش پیاده می شود: با این قراضه به هیچ جا غیر از خودم نمی رسم
soheil.b
او منزوی است: بیابان های درونش را به جنگل جامعه ترجیح می دهد
soheil.b
از اعترافات یک محکوم به اعتماد به نفس: می دانم و مطمئنم که خدا با من است، فقط نمی دانم من کجا هستم
soheil.b
تهیه کننده ی برنامه ی «هنر و حقوق بشر» در حال بازدید از ویرانه های جنگ: زیباست، وحشیانه است، زیباست، این جنایتی است علیه بشریت، زیباست، از این قساوت چند ساعتی برنامه ی تلویزیونی در می آید
soheil.b
آنچه در خرید چیزهای بی اهمیت و بدرد نخور لذت بخش است: من با این کار به عقل و درایتی که این پول را برایم بدست آورده دهن کجی می کنم
soheil.b
امروزه لذّت بردن نوعی انجام وظیفه است و درست به همین دلیل مورد استقبال اکثریت آدمیان قرار می گیرد خوشبختی چیزی نیست جز خوشبخت به نظر رسیدن. فرد امّا در صورت تحقق یافتن به ناکامیهای درونی اش می چسبد بدبینی تنها راه تحقق خوشبختی است. بدبین هر لحظه در انتظار فاجعه است و در نهایت با همان روزمرّگیهای همیشگی اش مواجه می شود: چه خوشبختی کسالت آوری!
soheil.b
آینده اگر آینده باشد هیچ ربطی به حال و گذشته ندارد، آنچه قابل حدس و پیشگویی است نوعی گذشته ی تشدید شده، نوعی حالِ به تاخیر افتاده است
زمان می گذرد، چنین عبارتی حقیقت ندارد امّا واقعیت دارد
soheil.b
هنگام بازگشت از مسافرت با خانه ی خالی اش روبرو می شود: آنچه از من می تواند دزدیده شود، درست به همین دلیل، ارزش نگهداری نداشته است
soheil.b
می توان گداها را سخاوتمند ترین افراد جامعه به حساب آورد: آنها به ناچیزترین بها به دیگران احساس نیک بودن را هدیه می کنند
soheil.b
برد پدیده ای اجتماعی است. تنها شکست است که به فرد وفادار می ماند
soheil.b
امروزه آنچه که عقلانیت خوانده می شود چنان همه ی فضاها را اشغال کرده است که هیچ جایی برای تفکر باقی نمانده است.
soheil.b
اعتماد به نفس گام نهایی در خوارشماری خویش است
لذت بردن، شغل شریفِ کارمندانِ دون پایه ی احساس است
عقل و تفکر پدیده ای است اجتماعی، اما بصورتی سلبی ـ نوشته شده روی دیوار یک سلول انفرادی
soheil.b
روایت مدرن رستگاری: دوست دارم با دندانهای سفید براق و در حین مسواک زدن بمیرم
soheil.b
مصرف کننده ی ادبیات شعر می خواند تا آن را بفهمد، مخاطب ادبیات شعر می خواند تا آن را گسترش دهد شاعر آزادی! چه خزعبلی! ایراد بیشتر از آنکه از لفظ شاعر باشد از مفهوم آزادی است: تقریباً همه شاعر آزادی هستند، بخصوص آنها که شعر نمی گویند
soheil.b
هر صبح، بیدار که می شود، شروع می کند به درددل با بینایی اش: جایت خالی، دیشب باید بودی و می دیدی
به خواب رفتن تنها ظاهر قضیه است: زندگی هر لحظه در حال بیدار شدن از خودش است
خوشبختی یک شکل بیشتر ندارد، امّا به هزار شکل می توان بدبخت بود، می توان نتیجه گرفت در هر امر ملال آور شکلی از خوشبختی نهفته است؟
soheil.b
او تنهاست: از تمام خودش تنها یک نفر را می دید
او روزنامه می خواند: باید برای خودم دغدغه ای دست و پا کنم. هیچ چیز بهتر از دغدغه های بی ربط و بی مورد باعث آرامش نمی شود
او یک متفکر مردمی است: آنقدر مردمی که دیگر متفکر نیست
soheil.b
حجم
۲۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
حجم
۲۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
قیمت:
۹,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد