بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عشق هرگز فراموش نمی‌کند | صفحه ۱۵ | طاقچه
کتاب عشق هرگز فراموش نمی‌کند اثر سالی هپ‌ورث

بریده‌هایی از کتاب عشق هرگز فراموش نمی‌کند

۴٫۲
(۸۴)
جک معمولاً روزهای ملاقات تنها می‌آید. البته گاهی نیز یکی از پسرها را همراهش می‌آورد. مدتی است که همسرش را ندیده‌ام. با وجود اینکه از شر دیدن زنش راحتم، اما ملاقات با جک برایم پر از تنش است. اینجا وقتی کار اشتباهی می‌کنم یا چیز اشتباهی می‌گویم و مسئله‌ای را فراموش می‌کنم، کسی توجهی نمی‌کند یا دست‌کم واکنشی نشان نمی‌دهد؛ اما وقتی در حضور جک کاری اشتباه انجام می‌دهم، چهره‌اش نگران و عصبی می‌شود، بعد هم با صدایی آهسته و با کلماتی ساده مرا تصحیح می‌کند. «آناجان، یادت رفته. عمه گرالدین را می‌گویم.» یا «آنای عزیزم، همین
شکوفه
این اتفاق هر روز بعدازظهر تکرار می‌شد. گاهی اوقات که آن‌ها ملاقاتی داشتند، با دیگران پای تلویزیون می‌نشستند، اما در این مواقع کمی مضطرب بودند و دلیلش این بود که دستان یکدیگر را در دست نداشتند.» رزی لبخند می‌زند: «دمانس خیلی چیزها را از آدم می‌گیرد. حافظه، قدرت تکلم و دیگر توانایی‌ها؛ اما به‌نظر من نمی‌تواند شخصیت او را تغییر دهد یا احساسی را که او به عزیزانش دارد مخدوش کند.»
شکوفه
دو بیمار آلزایمری به اسم رودنی و بتی داشتیم. آن‌ها هر بعدازظهر کنار هم می‌نشستند و سریال‌های عاشقانه می‌دیدند و دستان هم را می‌گرفتند. بیماری‌شان در حال پیشرفت بود و بیشتر اوقات حتی وقایع روز قبل را هم به یاد نمی‌آوردند. پس هربار که کنار هم برای دیدن برنامه‌ی تلویزیونی می‌نشستند، اولین دیدار را تجربه می‌کردند. رودنی همیشه حرکت اول را انجام می‌داد و دستش را کمی به دست بتی نزدیک می‌کرد طوری که بتی فکر کند دستش تصادفی به او خورده است؛ اما وقتی بتی به او نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد، انگشتان‌شان را در هم قفل می‌کردند و رودنی با انگشت شستش پشت دست بتی را نوازش می‌کرد.
شکوفه
شاید چیزی را با یک دروغ شروع کنی یا آن را با یک دروغ تمام کنی، اما این‌ها نمی‌تواند رخدادهای بین شروع و پایان را زیر سؤال ببرد.
kiana
«ارتفاع. اگر آدم خودش را از ارتفاع پایین بیندازد، بی‌شک می‌میرد. دیگر لزومی ندارد به سرعت قطار، تعداد قرص‌ها یا محکم بودن طناب فکر کنی. فقط یک پل یا یک ساختمان خیلی بلند کارت را راه می‌اندازد. این گزینه ردخور ندارد.»
kiana
«زندگی‌ای که با ترس سپری شود، عین مرگ است.»
kiana
آنگوس می‌گوید: «شاید نه، اما این اتفاق به آدم یادآور می‌شود که آدم‌ها در طول زندگی ترمیم می‌شوند و با وجود مشکلات فراوان پیش می‌روند. حتی ممکن است فصلی جدید به رویشان باز شود که اگر آن رویدادهای بد برای‌شان پیش نمی‌آمد، هرگز قادر به دیدن این فصل زیبای جدید نبودند.» لبخند می‌زنم و می‌گوید: «حق با توست...»
زهره
«مهم نیست تو چیزی به یاد داشته باشی. اگر کسی حتی یک نفر نام تو را به یاد داشته باشد و آن را با عشق تکرار کند، یعنی تو در این دنیا حضور داری.»
lonelyhera
او روزهای آخر عمرش از من پرسید: «اگر چیزی به‌خاطر نیاورم، می‌توانم بگویم که در این دنیا حضور دارم؟» سؤالش همیشه با من ماند. کاش امروز اینجا بود و به او می‌گفتم «مهم نیست تو چیزی به یاد داشته باشی. اگر کسی حتی یک نفر نام تو را به یاد داشته باشد و آن را با عشق تکرار کند، یعنی تو در این دنیا حضور داری.»
Mari
او روزهای آخر عمرش از من پرسید: «اگر چیزی به‌خاطر نیاورم، می‌توانم بگویم که در این دنیا حضور دارم؟» سؤالش همیشه با من ماند.
Mari

حجم

۲۹۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

حجم

۲۹۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۴۰,۲۵۰
۳۰%
تومان