اندرومتیوس می گوید: «هر کسی که قدم به زندگی شما می گذارد یک معلم است، حتّی اگر شما را عصبانی کند.»
zahra
اگر ساحل خموش و صخره آرام
وگر کار صدف چشم انتظاری است
من و دریا نیاساییم هرگز
قرار کار ما بر بی قراری است
حسین
مولانا طی حیات عاشقانه اش، سه بار در چله نشسته بود و همواره در مقام یک مرشد، مریدان خود را مطابق آداب و تربیت صوفیان به ریاضت های سخت وادار نمی کرد و بر این باور بود که با آزار دادن به جسم کار درست نمی شود، بلکه باید دل را دگرگون کرد که اسیر دنیا نشود.
عاطفه
در کنار این معلمان و درس ها
در کنار نمره های صفر و نمره های بیست!
یک معلم بزرگ نیز
در تمام لحظه ها، تمام عمر!
در کلاس هست و در کلاس نیست!
نام اوست مرگ!
و آن چه را که درس می دهد؛
«زندگی» است!
zahra
شما به دنیا نیامده اید تا فقط فضایی را اشغال کنید.
۴ ـ «م» را از مشکلات برداریم و آن ها را به «شکلات» زندگی تبدیل کنیم. بخندیم و از زندگی لذّت ببریم.
sh.sh
بزرگی توصیه می کند: «کم تر بترس، بیش تر امیدوار باش؛ کم تر ناله کن، بیش تر نفس بکش؛ کم تر متنفر باش، بیش تر عشق بورز، در این صورت بیش تر چیزهای خوب جهان، از آنِ تو خواهند شد.»
بهار
شادی عطری است که ما نمی توانیم آن را به دیگران بیفشانیم، مگر آن که ابتدا خود را با آن معطّر کنیم.
بهار
ندرومتیوس این گونه اشاره می کند: «فراگیری عشق به خویشتن، بزرگ ترین عشق هاست.» سعی کنیم آن چه را که دیگران طالبند، رهاکرده و آن چه خودمان خواستاریم و باید باشیم را، متولد کنیم. در این حالت است که کم کم به حسی که «آرامش و رضایت خاطر» نامیده می شود، خواهیم رسید.
بهار
ـ «یکی از راه های کسب ایمان، تکرار کلام است»
مارک فیشر
زبل خان
از «لئوبوسکالیا» شنیده ایم که: «زندگی، هدیه ی خداوند به ماست و شیوه ی زندگی ما هدیه ی ما به خداوند است.» به این هدیه ی خداوندی توجه بیش تری داشته باشیم. اگر چیزی را دوست نداشتیم، آن را تغییر دهیم و اگر نتوانستیم تغییرش دهیم، روش فکر کردنمان را در مورد آن عوض کنیم، این بهترین شیوه است!
sh.sh