بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب میثم، زندگینامه و خاطرات سردار شهید مرتضی شکوری | طاقچه
کتاب میثم، زندگینامه و خاطرات سردار شهید مرتضی شکوری اثر گروه نویسندگان

بریده‌هایی از کتاب میثم، زندگینامه و خاطرات سردار شهید مرتضی شکوری

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۷ رأی
۵٫۰
(۷)
بعد از فیلم، نشستیم در بوفه‌ی سینما. ساندویچ خوردیم. موقع پرداخت پول دیدیم خیلی گران حساب کرده. مرتضی پول همه را حساب کرد و آمد سمت ما و گفت: «حالش رو می‌گیرم. بهش می‌فهمونم که دیگه گرون‌فروشی نکنه!» دوباره رفت سمت مسئول بوفه و ما آمدیم بیرون. چند دقیقه بعد مرتضی آمد. درحالی‌که همه‌ی قاشق چنگال‌ها و نمکدان‌های بوفه را بلند کرده بود! شب در خانه بودیم که مادرم خبردار شد. یعنی این‌قدر گیر داد که این همه قاشق چنگال را از کجا آوردید که من حقیقت را گفتم. مادرم خیلی ناراحت شد. کلی با ما حرف زد. گفت: «اگه ساندویچ گرون بود نمی‌خریدید. اما چرا قاشق چنگال‌ها رو برداشتین؟» بعد ادامه داد: «می‌دونین این‌ها حق‌الناسه و باید روز قیامت جواب بدید؟ می‌دونید خدا از حق الناس نمی‌گذره؟» آن‌قدر مادر ما نصیحت کرد که فردای همان روز، مرتضی همه‌ی وسایلی را که به سختی بلند کرده بود به سینما برد و سر جایش قرار داد.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
حسن بهمنی رو به رفقایش کرد و گفت: «ان‌شاءالله تو این عملیات به اهداف تاکتیکی برسیم و چه بهتر که همه تو این عملیات شهید شویم.» من که منظورش را از جمله‌ی دوم نفهمیده بودم با همان صراحت لهجه‌ای که داشتم خندیدم وگفتم: «حسن جون، شهادت که آب هویج نیست که به همه بدن!» میثم در پاسخ گفت: «خدا را چه دیدی؟ شاید از این آب هویج به ما هم دادن!» بعد کمی مکث کرد و دوباره رو به من کرد و گفت: «شاید ما چهار نفر رفتنی شدیم و تو موندی، اون موقع باید بشینی و برای آیندگان خاطرات ما رو تعریف کنی! برای اونا بگو که ما برای انجام تکلیف به جبهه اومدیم.» دوباره ادامه داد: «از طرف ما بگو که خون ما رو برای اهداف دنیوی خود پل نکنن و از اون رد نشن!!» و من باز هم نفهمیدم که او چه می‌گوید!
1234567890

حجم

۷۸۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۷۸۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد