بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چطوری خیلی بد خط بنویسیم | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب چطوری خیلی بد خط بنویسیم اثر آن فاین

بریده‌هایی از کتاب چطوری خیلی بد خط بنویسیم

۴٫۲
(۳۵)
"آنچه را توی دنیا بیشتر از همه دوست داری پیدا کن، بعد کسی را پیدا کن که برای انجام دادن آن کار حمایتت کند
مهدی فیروزان
یک عالمه جایزه برای روخوانی، دیکته، هجی کردن و یک‌بار هم برای زیبا خواندن ترانه‌ای مهدکودکی به زبان آمریکایی. (جایزه‌ام یک لنگر بود.) اما تا حالا جایزه‌ای برای این چیزها نبرده بودم: محبوب‌ترین عضو کلاس، بهترین عضو در کارِ گروهی، خوشروترین شاگرد یا چیزی که نشان‌دهنده‌ی "شخصیت مثبت" باشد.
سحر
می‌دانم وقتی کسی به شما می‌گوید: «فکر نمی‌کنم توانایی‌ای داشته باشم»، شما باید در مقابل با مهربانی او را نوازش کنید و بگویید: «البته که توانایی داری! هر کسی توانایی‌هایی دارد. فقط بعضی از آدم‌ها توانایی‌های پنهان دارند. و بعضی از آدم‌ها توی مدرسه توانایی‌شان را نشان نمی‌دهند.» می‌دانم احتمالاً اگر شما جای من بودید، چنین چیزی می‌گفتید. خُب؟ اما من چنین چیزی نگفتم. گفتم: «خب، نمی‌دانم. اما تو در واقعاً بد نوشتن، واقعاً خوب هستی.»
"Shfar"
ـ فکر نمی‌کنم توانایی‌ای داشته باشم. اگر از نظر شما اشکالی نداشته باشد، در اینجا می‌خواهم دست نگه دارم تا یک وظیفه‌ی عمومی را گوشزد کنم. می‌دانم وقتی کسی به شما می‌گوید: «فکر نمی‌کنم توانایی‌ای داشته باشم»، شما باید در مقابل با مهربانی او را نوازش کنید و بگویید: «البته که توانایی داری! هر کسی توانایی‌هایی دارد. فقط بعضی از آدم‌ها توانایی‌های پنهان دارند. و بعضی از آدم‌ها توی مدرسه توانایی‌شان را نشان نمی‌دهند.» می‌دانم احتمالاً اگر شما جای من بودید، چنین چیزی می‌گفتید. خُب؟ اما من چنین چیزی نگفتم.
مهدی فیروزان
حالا آزادانه و با خیال راحت به طرف چیزی برو که در تمام طول روز و با تمام وجود از انجام دادنش احساس خوبی داری!
._.
انگشت اشاره‌اش را به طرف جو گرفت: «خُب جو. آیا هیچ موضوعی نیست که دلت بخواهد توی کتابخانه دنبالش بگردی و درباره‌اش یاد بگیری؟» جو ناخن‌هایش را جوید و سرش را تکان داد. خُب، هیچ موضوعی نیست که قبلاً فکرت را مشغول کرده باشد و دلت می‌خواسته کتابی در موردش وجود داشته باشد و به سؤالت جواب بدهد؟
ツAlirezaツ
(به اعتقاد من در دنیای بدون تجمل و فن‌آوری پیشرفته، طنز و شوخی جواز عبور است.)
Hamid Zeinali
پشت جلد با حروف سیاه و درشت نوشته بودم: و حالا آزادانه و با خیال راحت به طرف چیزی برو که در تمام طول روز و با تمام وجود از انجام دادنش احساس خوبی داری!
یک قرنطینه ای
پرسیدم: «یعنی اینها همان انگشت‌هایی است که این برج ایفل سه متری را با اسپاگتی ساخته؟» ـ ماکارونی. زدم توی سرش و گفتم: «حالا هر چی. آیا این همان مغزی است که به فکرش رسیده بود چطور نقاب خواهرش را برای جشن هالووین با چراغ‌های سبز و نارنجی درست کند؟ یعنی این همان پسری است که وقتی بن برگانزی با پا شوت کرد زیر بلندگو، تمام سیم‌ها را درست جمع کرد و آنها را از سوراخ درست به هم وصل کرد؟» با ناراحتی گفت: «آنها فرق می‌کند. لازم نیست سیم‌های برق و چسب و چیزهای شبیه آن را یاد بگیرم.» سرم را تکان دادم. بهش گفتم: «تو در جای اشتباه نشسته‌ای. تو نباید اینجا باشی. اینجا بودن اعتماد به نفست را می‌گیرد. تو باید دنباله‌رو کسی باشی که سازنده‌ی پل است یا رقص نورهایی برای گروه‌های مشهور موسیقی طراحی می‌کند یا توی تلفن‌های دیگران میکروفن نصب می‌کند.»
neda
زدم توی سرش و گفتم: «حالا هر چی. آیا این همان مغزی است که به فکرش رسیده بود چطور نقاب خواهرش را برای جشن هالووین با چراغ‌های سبز و نارنجی درست کند؟ یعنی این همان پسری است که وقتی بن برگانزی با پا شوت کرد زیر بلندگو، تمام سیم‌ها را درست جمع کرد و آنها را از سوراخ درست به هم وصل کرد؟» با ناراحتی گفت: «آنها فرق می‌کند. لازم نیست سیم‌های برق و چسب و چیزهای شبیه آن را یاد بگیرم.» سرم را تکان دادم. بهش گفتم: «تو در جای اشتباه نشسته‌ای. تو نباید اینجا باشی. اینجا بودن اعتماد به نفست را می‌گیرد. تو باید دنباله‌رو کسی باشی که سازنده‌ی پل است یا رقص نورهایی برای گروه‌های مشهور موسیقی طراحی می‌کند یا توی تلفن‌های دیگران میکروفن نصب می‌کند.»
Hosna.Thr

حجم

۹۸۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۹۸۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۵۴,۰۰۰
۲۷,۰۰۰
۵۰%
تومان