و حالا آزادانه و با خیال راحت به طرف چیزی برو که در تمام طول روز و با تمام وجود از انجام دادنش احساس خوبی داری!
مهدی فیروزان
اما ماه نوامبر را جا میاندازد.
مهدی فیروزان
با ناراحتی غُرغُر کردم: «شش ساعت!»
جو گاردنر به طرفم برگشت: «شش ساعت تا چی؟»
برایش توضیح دادم: «تا وقتی بتوانم به مامانم غُر بزنم و شکایت کنم.»
ـ شکایت از چی؟
ـ از اینجا.
صورتش از حیرت و گیجی مچاله و درهم شد: «واسه چی شکایت کنی؟»
و البته حق با او بود. چرا خودم را به زحمت بیندازم و شکایت کنم؟ اینهمه گله و شکایت هیچوقت من را به جایی نرسانده است.
ツAlirezaツ
اینقدر تعریف کرد انگار بودجهی مملکت را تراز کرده بودم یا کاری شبیه این.
._.
فیلیپ لارکین گفته: «کتابی بنویسید که خودتان بیشتر از همه ازش لذت ببرید، کتابی که تا حالا هیچکس دیگری آن را ننوشته.»
Ana
عجب ساختمان بزرگی! گمان میکنم کار اصلی سازندهی این ساختمان ساختن سردخانه و کشتارگاه بوده و زمان استراحتش این ساختمان را ساخته است.
bahar
کمعقل نیستم. خیلی هم احمق نیستم. از آنهایی هم نیستم که وقتی اتفاق بدی برای کسی میافتد، آب دماغشان راه میافتد یا اشک از چشمهایشان سرازیر میشود. اما باید اعتراف کنم همینکه چشمم به آن باتلاقِ غمانگیز یعنی کلاس جدیدم افتاد احساس ناخوشایندی پیدا کردم. درست است، قطعاً من آدم بدعنقیام.
Rey Han
ـ خُب، باز چی شده؟
ـ نمیفهمم.
ـ چی را نمیفهمی؟
(نمیدانم چرا خودم را به دردسر انداختم. انگار از یک آدم صد در صد ناشنوا بپرسم: "چهچیزی را نمیشنوی؟"
._.
چه پیشنهادی برای نوقلمها دارید؟
اول اینکه هیچوقت دربارهی کتابتان با همسر یا دوستتان حرف نزنید، چون اصلاً نمیتوانید روی نظرشان حساب کنید و دوم بخوانید و بخوانید و بخوانید. تمرین نوشتن (مثل آنچه معلمها میگویند) نوشتن نیست، خواندن است. و بالاخره، فیلیپ لارکین گفته: «کتابی بنویسید که خودتان بیشتر از همه ازش لذت ببرید، کتابی که تا حالا هیچکس دیگری آن را ننوشته.»
Ftmh_Yavari
وفاداری منتظر دوستهایشان ایستاده بودند تا از دستشویی بیرون بیایند.
کاربر ۳۲۰۶