بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جاسوس | طاقچه
تصویر جلد کتاب جاسوس

بریده‌هایی از کتاب جاسوس

۳٫۲
(۳۷)
مادامی که خطری وجود نداشته باشد، همه اهل مخاطره‌اند.
نیتا
هیچ‌وقت عاشق نشو. عشق مثل سم است. به محض این‌که عاشق شوی، افسار زندگی از دست‌ات خارج می‌شود- دیگر قلب و ذهن‌ات مال کس دیگری می‌شود.
نیتا
آرزوها همیشه بهای سنگینی دارند.
amirabt77
«بفهم از زندگی چه می‌خواهی و همیشه فراتر از انتظار خودت گام بردار. رقص‌ات را بهتر کن، خیلی تمرین کن و هدف بالایی برای خودت بگذار، هدفی که رسیدن به آن دشوار باشد. چون رسالت یک هنرمند همین است: رفتن فراسوی توانایی‌هایش. هنرمندی که آرزوهای کوچکی دارد و به آن‌ها دست می‌یابد، در زندگی شکست خورده است.»
شیدا
ما زندانی زندگی‌های‌مان هستیم، زندانی گذشته‌ی‌مان، زندانی قوانینی که درست یا غلط می‌دانیم
نیتا
عشق، بازی سرنوشت است و چهره‌اش باید در خفا بماند.
رابرت
بزرگ‌ترین گناه‌ام این بود که سعی کردم استقلال و رهایی زنانه را در دنیایی تجربه کنم که مردان در آن حکمرانی می‌کردند.
رابرت
همه‌ی‌مان خوب می‌دانیم که من نه به خاطر آن اتهامات احمقانهٔ جاسوسی، بلکه به این خاطر کشته می‌شوم که تصمیم گرفتم کسی باشم که همیشه آرزویش را داشتم؛ و آرزوها همیشه بهای سنگینی دارند.
مهدی
همیشه رسم بر این است که یک فشنگ مشقی در یکی از اسلحه‌ها بگذارند تا همه بتوانند ادعا کنند که ضربهٔ کشنده را نزده‌اند
طاغی
زنی که به من گفت زندگی ما تا آخرین لحظه از پیش برنامه‌ریزی شده است: متولد می‌شویم، به مدرسه می‌رویم و برای پیدا کردن همسر راهی دانشگاه می‌شویم. ازدواج می‌کنیم- حتی اگر بدترین مرد دنیا باشد- فقط برای این‌که مردم نگویند کسی تو را نخواسته است. بچه‌دار می‌شویم، پیر می‌شویم و باقی عمرمان از روی یک صندلی در پیاده‌رو، به تماشای رهگذاران می‌نشینیم و تظاهر می‌کنیم که همه‌چیز را دربارهٔ زندگی می‌دانیم اما نمی‌توانیم این ندا را در قلب‌های‌مان خاموش کنیم که می‌گوید: «می‌توانستی جور دیگری زندگی کنی.»
fa
" بین خودمان باشد، مدارکی که ما در دست داشتیم آنقدر ضعیف بود که حتی برای مجازات کردن یک گربه هم کافی نبود.»
رابرت
خاطرات سرشارند از خیالاتی که در آن یاد هرآن‌چه تجربه کردیم می‌تواند با کوچک‌ترین تلنگر یا صدای بی‌معنایی، خفه‌مان کند.
fatemeh
هر چه بیش‌تر اولین شلیک‌ها را نظاره می‌کنم و بوی خون اولین کشتار در شامه‌ام می‌پیچد، بیش‌تر متقاعد می‌شوم که هم‌زیستی شرفِ بشری و جنگ، امری‌ست محال.
مهدی
اگر سازت کوک نباشد، زیباترین ملودی‌های دنیا هم گوش‌خراش می‌شوند.
مهدی
وقتی نمی‌دانیم زندگی ما را به کدام سو می‌برد، هیچ‌گاه گم نمی‌شویم.
مهدی
عشق، این موجود توجیه‌ناپذیر و خطرناک، آن‌چه که هستی را از روی زمین پاک می‌کند و به جایش آن‌چیزی را بر جای می‌گذارد که معشوق‌ات می‌خواهد باشی.»
کاربر ۱۴۲۱۷۷۱
پروردگار یک بازیکن شطرنج است که قدم بعدی حریف‌اش را پیش‌بینی می‌کند و استراتژی شکست او را می‌چیند؛ گرچه او حریفی ندارد.
هلاله
خاطرات سرشارند از خیالاتی که در آن یاد هرآن‌چه تجربه کردیم می‌تواند با کوچک‌ترین تلنگر یا صدای بی‌معنایی، خفه‌مان کند.
منصوره
«گل‌ها به ما یاد می‌دهند که هیچ‌چیز پایدار و ابدی نیست؛ نه زیبایی و نه حتی حقیقت تلخ پژمردگی، چون آن‌ها باز هم بذر خواهند داد. هرگاه شادی، درد و غم را حس کردی این را به یاد آور. همه‌چیز می‌گذرد، پیر می‌شود، می‌میرد و باز زاده می‌شود
A.M
خاطرات همواره پیروز می‌شوند، و همگام با آن‌ها شیطانی جان می‌گیرد که از مالیخولیا هم ترسناک‌تر است: پشیمانی. پشیمانی
morteza

حجم

۱۱۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۱۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۱۱,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد