بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شناسایی : ‌‫زندگینامه و خاطراتی از ۴۰ سردار شهید اطلاعات عملیات | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شناسایی : ‌‫زندگینامه و خاطراتی از ۴۰ سردار شهید اطلاعات عملیات

بریده‌هایی از کتاب شناسایی : ‌‫زندگینامه و خاطراتی از ۴۰ سردار شهید اطلاعات عملیات

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۵ رأی
۴٫۶
(۵)
ساعتی قبل بچه‌های یکی از قرارگاه‌ها با تمام توان خطی را در مقابل منافقین ایجاد کردند. این خط تنها توانست پنج دقیقه مقاومت کند! همگی آنها به شهادت رسیدند. منافقین به هیچکس رحم نمی‌کردند. در اسلام‌آباد وقتی وارد بیمارستان شدند همه مجروحین جنگی را سر بریدند! آنها برای حمله انگیزه بالایی داشتند! وقتی یکی از خودروهای آنها مورد اصابت قرار می‌گرفت بقیه از کنار او عبور می‌کردند. هیچکدام از آنها توقف نمی‌کردند. مقصد آنها رسیدن به تهران بود! آنها حتی بیانیه پیروزی را برای فتح تهران آماده کرده بودند. چهارده تیپ مکانیزه و بیش از هزار خودرو پیشرفته منافقین از جاده اصلی به سمت کرمانشاه می‌آمدند.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
حتماً می‌دانید اطلاعات در جنگ نقش بسیار مهم و فوق‌العاده‌ای دارد. اما زیر دید این ماهواره‌ها ده‌ها هزار نیرو رفتند تا پای اروند و دشمن نفهمید! با شیوه‌های عجیب و غریبی که می‌دانم شماها نمی‌دانید. البته آن وقت برای ما روشن بود و بعد هم برای مردم آشکار شد. ولی متأسفانه معارف جنگ دست به دست نمی‌شود. یکی از مشکلات کار ما این است. اینها با کامیون با وانت به شکل‌های گوناگون مثل اینکه گویا هندوانه بار کرده‌اند، توانستند ده‌ها هزار نیروی انسانی را با پوشش‌های عجیب و غریب و در شب‌های تاریکی که ماه هم در آن شب‌ها نبود به کناره اروند منتقل کنند. و از اروند رود که عرض آن در بعضی از قسمتها به دوسه کیلومتر می‌رسد این نیروی عظیم را عبور دهند... رزمندگان اسلام توانستند به آنجا بروند و منطقه را فتح کنند و کار شگفت‌آوری را انجام دهند.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
وقتی سپاه به مدینه بازگشت پیامبر به استقبال آنها آمد و جمله تاریخی خود را در مورد حضرت علی (ع) بیان نمود: اگر نبود که گروهی از امت من، مطلبی را که مسیحیان در مورد مسیح گفتند درباره تو بگویند، در حق تو سخنی می‌گفتم که از جایی عبور نمی‌کردی مگر اینکه خاک زیر پای تو را برای تبرک برمی‌گرفتند.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
سپاه ثمره تلاش بزرگ انسان‌هایی است که فلق را به شفق می‌دوختند و عرق جبین به پای نهال ایمان خود و انقلاب نثار می‌کردند. سپاه وارث رشادت‌های سروهای ایستادهِ غلطان به خونِ لشکر ولایت است. سپاه بازوان ولایت و دانشگاه ابا عبدالله (ع) و حضرت زهرا (س) است. سپاه آن است که عارفِ عاشقِ جماران آرزو می‌کرد که ای کاش پاسدار بودم. قدر سپاه را بدانید. شما خوب می‌دانید، اگر ارتشی باشد که امام زمان (عج) بخواهند فرماندهی آن را به عهده بگیرند فقط و فقط سپاه است.
شهید زهره بنیانیان
جمله معروف او در مورد ولایت فقیه را همه رزمندگان بیرجند به خاطر دارند: امروز تسلیم امام هستیم. خدا انشاءالله عمر امام را تا ظهور حضرت ولی‌عصر (عج) طولانی بگرداند. اما فردا خبرگان این کشور هر کس را انتخاب کردند در مقابلش تسلیم هستیم. ولی‌فقیه استثناء ندارد. امام استثنا نیست. فردا این مسئولیت بر عهده هرکس قرار گرفت، سرتا پا گوش به فرمان او هستیم.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند. خیلی دوست داشتم مانند اهل یقین بشوم. پس از اتمام نماز دیدم حسین از دور به من نگاه می‌کند و می‌خندد!گفتم: حسین، چی شده!؟ گفت: می‌خواهی یقینت زیاد شود؟! با تعجب نگاهش کردم. یعنی از کجا فهمیده بود! گفتم: بله اما تو از کجا می‌دانی؟! خندید و گفت: گوش خود را روی زمین بگذار! من هم بعد از کمی مکث این کار را کردم. بدنم از حالتی که پیش آمده بود می‌لرزید. وصف آن لحظه امکان پذیر نیست! من شنیدم زمین با من سخن می‌گفت!! صدایی که شنیدم هنوز به خاطر دارم. «مرتضی نترس! عالم عبث نیست. کار شما بیهوده نیست. من و تو هر دو مخلوق خدا هستیم. اما در دو لباس و دو شکل متفاوت! سعی کن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضی نکنی و...» بدنم می‌لرزید. اما زمین مدام برایم حرف می‌زد. حسین لبخندی زد وگفت: یقینت زیاد شد؟!
منمشتعلعشقعلیمچکنم
همیشه می‌گفت: یک رزمنده مسلمان و مؤمن باید در تقوا، رزم، کار و تلاش، علم آموزی و همه امور زندگی توانا و موفق باشد. تا بهانه به دست دشمنان و بدخواهان انقلاب ندهد.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
«پدر بیا اهواز کانتینرهای شهدای گمنام، کانتینر دوم پیکر چهارم من هستم!!»
منمشتعلعشقعلیمچکنم
قدر سپاه را بدانید. سپاه ودیعه الهی است که از دست شهیدانمان به امانت گرفته‌ایم. سپاه تجلی پایمردی نسلی است که با عشق، کشتی طوفان زدهِ انقلاب اسلامیمان را در دریای خون به ساحل امن و نجات رساند.
شهید زهره بنیانیان
ای برادر به کجا می‌روی، کمی درنگ کن! آیا با کمی گریه و خواندن یک فاتحه بر مزار من و امثال من، مسئولیتی را که ما با رفتن خود بر دوش تو گذاشته‌ایم فراموش خواهی کرد یانه!؟ اما مسئولیت ادامه دادن راه ماست. ما نظاره می‌کنیم که تو چه خواهی کرد!!
شهید زهره بنیانیان
پس در سختی‌ها از حرکت نایستید که: اِنّ مع العُسر یسرا مسلمانان، در زندگی از ذکر و یاد خدا غافل نشوید. اکثر ناراحتی‌های عصبی و سختی‌های زندگی به خاطر دوری از خداست. این کلام حق را آویزه گوش خود کنید: هر کس از یاد من غافل شود و سرپیچی کند. به درستی که در زندگی به سختی می‌افتد. (طه آیه ۱۲۴) با مسائل فانی و زودگذر دنیا همدیگر را آزار ندهید. دنیا را برای اهل آن که همانا غافلان هستند واگذارید. در برابر مشکلات صبر داشته باشید. توسل را فراموش نکنید. هموطنان، اطاعت از ولایت فقیه را فراموش نکنید. از ولی‌فقیه عقب نمانیدکه هلاک می‌شوید وجلوتر نروید که گمراه خواهید شد...
homa51
دنیا برای آنان بد است که خود به آن آلوده هستند و کثیف‌اند! و چون کرمهایی در لجن زندگی می‌کنند. برای مردان خدا بهترین مکان برای به عظمت رسیدن روح و کامل شدن، همین دنیا می‌باشد. دنیا بهترین مکان برای برداشتن توشه آخرت است.
homa51
می‌گفت: اولین درس شناسایی و اطلاعات این است؛ کسی می‌تونه از سیم‌خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم‌خاردارهای نفس گیر نکرده باشد!
منمشتعلعشقعلیمچکنم
تمامی شهدا توسط خانواده‌هایشان تشییع و تدفین شد. اما پیکر شهید غلامی هنوز مانده! کسی برای تحویل پیکر او اقدام نکرده! او از بجستان در خراسان جنوبی به جبهه اعزام شده اما هیچ آدرس یا نشانی ندارد. غربت و گمنامی او خیلی عجیب است. یعنی خانواده او کجا هستند؟ تلاشها ادامه داشت تا اینکه بچه‌های بسیج بجستان به سراغ او آمدند. خیلی عجیب بود. رجب غلامی از اتباع افغانستان بود. او در زیر این آسمان هیچکس را نداشت. خانواده‌اش را در جنگ افغانستان از دست داده بود. تنها کسی که او را بهتر از بقیه می‌شناخت یک شاطر نانوا در یکی از محله‌های شهر بود. ایشان می‌گفت: رجب چند سال قبل به ایران آمد. در نانوایی من کار می‌کرد. شبها همانجا می‌خوابید. او از شیعیان بسیار معتقد بود. نماز اول وقت او هیچگاه ترک نمی‌شد. بعد هم با بچه‌های بسیج و مسجد آشنا شد. رجب یک سال بعد از شروع کار، خمس همان پول ناچیزی که جمع کرده بود را پرداخت کرد! بچه‌های بسیج می‌گفتند: یک موتور داشت. مدتی بعد آن را فروخت. پول آن را به امام جمعه داد. برای کمک به جبهه‌ها!
منمشتعلعشقعلیمچکنم
او به خوبی گردان را تا پای کار آورد و آنگاه دوید و جلو رفت! بعد هم روی سیم‌های خاردار خوابید و گفت: از روی من عبور کنید! فرصت تصمیم‌گیری نبود. بیش از سیصد نفر از روی بدن او عبور کردند. معاون گردان در کنارش نشسته بود. پایش را پله کرده بود تا به بدن رجب کمتر فشار بیاید. ایشان می‌گفت: در زیر نور منّور کاملاً مشخص بود. خارهای سیم در بدنش فرو رفته بود. قطرات خون از تمام بدن او جاری شده بود. وقتی همه نیروها از روی بدن او عبور کردند عملیات با موفقیت آغاز شد. در همان لحظات او را از روی سیم‌ها بلند کردیم. همینطور که خون از تمام بدن او جاری بود دستانش را به سوی آسمان بلند کرد. گفت: خدایا تحمل ندارم. از تو شهادت می‌خواهم. عجیب بود. در همان لحظه گلوله‌ای بر چهره نورانی او نشست
منمشتعلعشقعلیمچکنم
وصیت‌نامه محمدرضا بعد از آن خوانده شد: وصیتی از سر اخلاص و تعهد. درآنجا گفت: عزیزان وهموطنان، دربرابر مسائل پایدار باشید. از مشکلات و سختی‌ها ناراحت و دل سرد نباشید. اگر خدای نکرده چنین حالتی برایتان پیش آمد و دچار یأس شدید مروری به تاریخ انقلاب از آغاز تا کنون بیاندازید... ببینید که این انقلاب چگونه پیش رفت. چگونه تمام مصائب و سختی‌ها آسان شد. تا چه رسد به حالا که این شجره طیبه، درختی تنومند شده و به خواست خدا پابرجاتر خواهد شد. پس در سختی‌ها از حرکت نایستید که: اِنّ مع العُسر یسرا مسلمانان، در زندگی از ذکر و یاد خدا غافل نشوید. اکثر ناراحتی‌های عصبی و سختی‌های زندگی به خاطر دوری از خداست.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
در پایان وصیت متنی را برای سنگ مزارش نوشته بود: ای برادر به کجا می‌روی، کمی درنگ کن! آیا با کمی گریه و خواندن یک فاتحه بر مزار من و امثال من، مسئولیتی را که ما با رفتن خود بر دوش تو گذاشته‌ایم فراموش خواهی کرد یانه!؟ اما مسئولیت ادامه دادن راه ماست. ما نظاره می‌کنیم که تو چه خواهی کرد!! والسلام- عبدالعاصی رضانادری
منمشتعلعشقعلیمچکنم
از چشمانی که بیدار ماندند تا ما آسوده باشیم. سختی کشیدند تا دین خدا به سختی نیفتد
مریم
شهید عاصی زاده در قسمتهایی از وصیتنامه‌اش می‌گوید: سفارش اول من به شما این است که حافظ ولایت‌فقیه باشید. رهبر را چون نگین انگشتر در میان خود نگه دارید.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
شهادت، آرزو و افتخار او بود. بارها می‌گفت: من چیزی را برای انقلاب و اسلام ندادم. نه دستی، نه پایی، نه چشمی و نه سری. و این انقلاب است که همه چیز به من داده است. تا کی این شرمندگی را تحمل کنم.
من ینتظر

حجم

۴۹۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۴۹۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان