بریدههایی از کتاب شناسایی : زندگینامه و خاطراتی از ۴۰ سردار شهید اطلاعات عملیات
۴٫۶
(۵)
ابراهیم یک اذان گفت، یک تپه آزاد شد. یک عملیات پیروز شد. هجده نفر هم از جهنم به سوی بهشت راهی شدند. عجب آدمی بود این ابراهیم.
homa51
به علی گفتم: تو کمی جلوتر برو!
باتعجب گفت: چرا!؟
گفتم: تو در همه عملیاتها یا تیر خوردی یا ترکش! اصلاً هر چی تیر و ترکش سرگردان است مثل آهنربا جذب میکنی!
همین عملیات قبلی یک تیر سرگردان خورد توی پات. در عملیات قبلی آن ترکش خوردی و ...
علی خنده تلخی کرد و جلو رفت. در همان موقع ترکش بزرگی به سرش خورد.
قسمتی از جمجمه او آسیب دید با ناراحتی او را روی برانکارد گذاشتم و حرکت کردیم. فکر کردم شهید شده اما انگار نه انگار! روی برانکارد که بود گفت: هوا سرده یه پتو بنداز رو من!
باخنده گفتم: مگه تو شهید نشدی!؟ علی هم گفت: نه، من وقت شهادت یه تیر میخوره توی پهلوم! الان موقعش نیست!
منمشتعلعشقعلیمچکنم
برادر اولش در ایام انقلاب شهید شد. شش برادر دیگر همگی در جبههها حضور داشتند. سه نفر از آنها به همراه ما در گیلانغرب مستقر بودند. پدرشان هم از رزمندگان بود. کل خانواده مطیع واقعی ولایت بودند. همگی اهل جبهه و جنگ. حتی تنها داماد خانواده.
در طی دوران جنگ این خانواده پنج شهید تقدیم نمود! دو پسر باقیمانده و داماد و پدرشان هم از جانبازان جنگ هستند.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
برای بچهها جایزه تهیه میکرد. با بچهها در راهپیماییها و دیدار با خانواده شهدا شرکت میکرد. اردو و برنامههای تفریحی او بچههای بیشتری را به جلسات جذب میکرد.
میگفت: نسل آیندهِ انقلاب اینها هستند. اگر اینها درست تربیت شوند حتماً انقلاب را با درستی به نسل بعدی میرسانند. خیلی جلوترها را میدید. میگفت: باید زمانی را دید که ما نسل اولیها پیر و فرسوده میشویم!
منمشتعلعشقعلیمچکنم
پرسیدم برای تقویت ایمان چه کار کنیم؟ گفت: بروید سر مزار شهدا
منمشتعلعشقعلیمچکنم
اما ای همسر مهربانم. ای یار و غمخوارم، اگر مدت کوتاهی با تو زندگی کردم ناراحت مباش.
من معشوقی بزرگ و بینهایت پیدا کردم. تو را دوست دارم اما معشوق من کس دیگری است.
اگر شوهر خوبی نبودم گذشت کن و صبر نما اگر چه برایت مشکل است. در پایان از همه عزیزان میخواهم این دوست گنهکار خود را ببخشند.
خداوند یار و مددکار همه شما باشد. والسلام- رضا گودینی
منمشتعلعشقعلیمچکنم
یک شب حسن باقری وارد قرارگاه شد. من را صدا کرد و به یکی از خطوط نبرد در منطقه خوزستان فرستاد. گفت مواظب باش نیروهای ما امشب به سمت دشمن حمله نکنند! گلوله توپ و... هم از طرف ما شلیک نشود!
شب دیگری گفت: به فلان منطقه برو، مثل قبل مواظب باش! چند بار این ماجرا تکرار شد. تا اینکه علت این کار را پرسیدم. حسن گفت: در این شبها که تو رفتی فرمانده لشکر عراق که در خوزستان مستقر بود به بازدید خط آمده بود!
باتعجب گفتم: پس چرا گفتی ما شلیک نکنیم!؟ مکثی کرد و گفت: این فرمانده عراقی فوقالعاده ساده و بیدرایت است.
او آنقدر ضعیف است که ما میتوانیم با انجام کوچکترین عملیات ایذایی فریبش دهیم! من میترسم او کشته شود و فرمانده لایقی جانشین او شود!! ما برای عملیات بعدی به او احتیاج داریم!!
منمشتعلعشقعلیمچکنم
ای برادر به کجا میروی، کمی درنگ کن! آیا با کمی گریه و خواندن یک فاتحه بر مزار من و امثال من، مسئولیتی را که ما با رفتن خود بر دوش تو گذاشتهایم فراموش خواهی کرد یانه!؟
اما مسئولیت ادامه دادن راه ماست. ما نظاره میکنیم که تو چه خواهی کرد!!
شهید مریم فرهانیان
در قسمتی از وصیتنامهاش میگوید:
با رفتن به جهاد ثابت میکنیم؛ آمریکا و دیگر ابرقدرتها و مزدورانشان بدانند، تا وقتی ایران اسلامی جوان دارد و همچنین تا وقتی رهبری بزرگوار دارد نمیتوانند حتی به یک نقطه از خاک جمهوری اسلامی، خاک وطن و اسلام دست درازی کنند.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
چهارده سال داشت که شنید امام (ره) فرمودند: مملکت اسلامی باید همهاش نظامی باشد
منمشتعلعشقعلیمچکنم
حجم
۴۹۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۴۹۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان