«خوب» کلمهی پستیه. بزدلانهست. زندگی هم از خوب بودن جالبتره. یا باید جالبتر باشه.
𝐍𝐨𝐜𝐭𝐮𝐫𝐧𝐞
خوشبخت فراموشکاران هستند که میتوانند حتی با اشتباه بزرگشان هم خودشان را بهتر کنند.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
ببخشید. زندگی من اونقدرا جذاب نیست. میرم سر کار، میآم خونه. نمیدونم چی باید بگم. باید دفتر خاطراتم رو بخونی. میدونی همش خالی و پوچه.
آروین
من همیشه دلواپس اینم که از زندگیم تا حد نهایتش استفاده نمیکنم. میفهمی؟ منظورم استفاده از حداکثر هر چیزیه؟ فقط برای اینکه مطمئن باشم یک لحظه از وقت کوتاهمو حروم هم نکردم.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
شرمندهام که میگویم درد ترکش از درد رفتن پدرم بیشتر بود. گاهی بهقدری بدجور در خیابان گریه میکردم که باید میایستادم چون دیگر جلویم را نمیدیدم. ازش غافل شده بودم؟ نمیدانم. فکر کنم پیرتر شده بودم. منظور از نظر جسمانی است. بی. کی درحالیکه من زشتتر، و یا واقعاً غیرقابل تحملتر میشدم زیباتر میشد. من غیرقابل تحمل بودم. من غیرقابل تحملام. او سریع رفت، گفت که باید فکر کند و توی هفتهی بعد تصمیمش را میگیرد. من خیلی خوب نتیجه را میدانستم و اضطراب از درون داشت مرا میخورد، پس رفتم به دفتر حملونقل، بزرگترین کارتون را خریدم و تمام لباسها و یادگاریهای بی. کی را جمع کردم. دفعهی بعد که فیلم را دیدم، دیگر صحنهای که جیم وسایل کلمنتاین را جمع میکرد «لحظهای فیلمی «نبود. الان دیگر نمیتوانم درخشش ابدی را تماشا کنم.
ع.الف
چه خوشبحت است راهبهی باکره و پاکدامن. جهان فراموش میکند، آنهایی را که فراموشش کردهاند: درخشش ابدی ذهن بیآلایش! هر دعایی مستجاب میشود و هر آرزوی تحقق مییابد
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
وقتی واقعی شدی، نمیتونی زشت باشی و فقط آدمایی که نمیفهمنت، تو رو زشت میبینن
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
تو از اون آدمایی هستی که حرف نمیزنن، مگه نه؟
جوئل: ببخشید. زندگی من اونقدرا جذاب نیست. میرم سر کار، میآم خونه. نمیدونم چی باید بگم. باید دفتر خاطراتم رو بخونی. میدونی همش خالی و پوچه.
niloufar.dh