اشکها همان احساس ابرازنشدهٔ غریب مانده در دلش بودند که یکی پس از دیگری بر روی گونهاش فرود میآمدند.
shiva._.f
درد که یکی باشد آدم از پسش برمیآید اما... لعنت به ازدیاد درد.
n re
امان از درد عشق و درد دوری...
n re
کی میدونه چی گذشته این همه سال؟
n re
همیشه هم خواستن، توانستن نبود!
n re
من اگه میتونستم به شماها بفهمونم درمون دردای واموندهتون سیگار نیست، همراه خودم روح اجدادمم به آرامش میرسید!
n re
وقتی قبول کنی هنگام درد فریاد نزنی، دنبال چاره نباشی، کسی هم دردت را نمیبیند و صدایت را نمیشنود. خاصیت درد این است. با درد همراه شدن، خود سهم مجزایی از درد دارد. صدای درد را که درنیاوری، شکل تنهایی میگیرد...
n re
کوچهٔ علیچپ جای خوبیه! البته تا وقتی نرفتی توش فکر میکنی خوبه. همین که پا بذاری توش در و دیواراش لهت میکنن.
n re
با دیدن گاری لبوفروشی کنار خیابان، محو خاطرات شیرین گذشته بود. چقدر خوب که بعضی خاطرهها عطر و بو داشتند.
shiva._.f
بیخود کردی گفتی تا تهش هستی... وقتی جنم موندن پای عهدی که بستی رو نداشتی.
n re