نذار ترسی که داری توانایی امتحان کردن چیزای مختلف رو ازت بگیره.
n re
«چیزی که راجع به مواجه شدن با ترسها یاد گرفتهم اینه که... گاهی بیش از حد قدرتمندن.»
n re
بهنظر من عصبانیت اسم مستعار غمه. تجربه به من ثابت کرده نود درصد مواقع اگه با آدم خشمگین مهربانانه برخورد کنی، میتونی آرومش کنی و بفهمی دقیقاً چی بهش میگذره.
n re
ترک کردن همیشه برای من مثل تیر خلاص میماند.
n re
«رز شخص ویژهٔ منه.»
والی شروع به پلک زدن میکند. «شخص ویژه؟!»
«میدونی، شخص موردنظر آدم. همسرت، بچهت، نامزدت، بهترین دوستت. کسی که میتونی همهٔ مسائل شخصیت رو باهاش درمیون بذاری. کسی که میتونی روش حساب کنی. کسی که میتونی بهش تکیه کنی.»
n re
اغلب به اینکه چطور مردم کورکورانه راه والدینشان را در پیش میگیرند فکر میکنم. پیدا کردن کار، تشکیل خانواده، خریدن خانه، سخت کار کردن و درنهایت مردن.
n re
به این موضوع واقفم که خیلی از آدمها مطالعه نمیکنند و همیشه اصرار دارند که سرشان شلوغتر از این است که وقتی برای مطالعه داشته باشند، درحالیکه زمان کافی برای گذراندن در فضای مجازی یا تماشای سریال دارند! یا
n re
بهنظر من اینکه مردم اصلاً به خودشان زمان نمیدهند تا همهٔ جوانب را درنظر بگیرند و سپس دربارهٔ ظاهر یک نفر قضاوت کنند خندهدارتر است!
n re
خیلی عجیب است که چهچیزهایی در نظر مردم توهینآمیز به حساب میآیند. برای مثال، فوقالعاده بیادبانه است که از آدمها درمورد سن یا وزنشان بپرسیم. واقعاً مسخره است. چرا باید بخواهیم چیزی را که بهمعنای واقعی کلمه برای هرکسی مشخص و واضح است از دیگران پنهان کنیم؟ بههرحال این قوانین وجود دارند و بهنظر میآید همه نسبت به آن آگاهند؛ همه جز من.
n re
جدا شدن از مامان بزرگترین ترس زندگیام بود.
n re