بهنظر من اینکه مردم اصلاً به خودشان زمان نمیدهند تا همهٔ جوانب را درنظر بگیرند و سپس دربارهٔ ظاهر یک نفر قضاوت کنند خندهدارتر است!
n re
خیلی عجیب است که چهچیزهایی در نظر مردم توهینآمیز به حساب میآیند. برای مثال، فوقالعاده بیادبانه است که از آدمها درمورد سن یا وزنشان بپرسیم. واقعاً مسخره است. چرا باید بخواهیم چیزی را که بهمعنای واقعی کلمه برای هرکسی مشخص و واضح است از دیگران پنهان کنیم؟ بههرحال این قوانین وجود دارند و بهنظر میآید همه نسبت به آن آگاهند؛ همه جز من.
n re
جدا شدن از مامان بزرگترین ترس زندگیام بود.
n re
خود فکر میکردم چقدر خوب است که آدم تا این اندازه از همهچیز بیخبر باشد، و همینطور چقدر خطرناک!
n re
او یک نعمت خدادادی دارد؛ زندگی را آنگونه که هست میپذیرد، بهجای اینکه در آن تردید کند.
n re
کتابخانه برایش تبدیل به خانهای شده بود، طوری که جهانهای پنهان را بین برگههای کتابها کشف میکرد
n re
اگر به من باشد، تمام کودکان باید سالِ قبل از ورود به مدرسه را در کتابخانه بگذرانند؛ نهفقط برای خواندن کتاب، حتی برای پرسه زدن و دوست شدن با کتابدارها. انگشتانشان را از دکمههای کامپیوترها جدا کنند و بهجایش کتابها را ورق بزنند و در همان حال با قوهٔ تخیل بینظیر و کوچکشان برای خودشان داستان بسازند. چقدر جهان عاقبتبهخیر میشد اگر بچهها میتوانستند این کار را انجام بدهند.
n re
کتابخانه نسبت به مدرسه دانش بهتری در اختیار ما میگذارد
n re
مردم از اینکه بتوانند با انجام کارهای کوچک مفید بهنظر برسند لذت میبرند.
n re