بریده‌هایی از کتاب هیچ وقت دروغ نگو

شادی نتیجهٔ چیزی که می‌گیریم نیست، نتیجهٔ چیزیه که می‌بخشیم.»

به‌هرحال، همان‌طور که مادرم همیشه می‌گوید، تنها راهی که دو نفر می‌توانند یک راز را نگه دارند این است که یکی از آن‌ها مرده باشد.

رسماً چراغ‌قرمز را رد کردم. هر چند شکستن قانون را تأیید نمی‌کنم، انجام دادن این کار مزایایی برای سلامت روان دارد. یک تحقیق روان‌شناختی نشان داده که در پی تقلب کردن یا شکستن قانون احساس خوب غیرمنتظره‌ای به وجود می‌آید، همین‌طور احساس رهایی از تمام قانون‌ها. پس شاید همه باید گاهی‌اوقات قانون را بشکنیم.

انسان‌ها با رد شدن راحت کنار نمی‌آیند. زمانی که نیاکانمان شکارچی و غارتگر بودند، برایشان تبعید شدن از قبیله با حکم مرگ فرقی نداشت. برای همین، رد شدن برای انسان بسیار دردناک است.

تنها راهی که دو نفر می‌توانند یک راز را نگه دارند این است که یکی از آن‌ها مرده باشد.

ایتن می‌گوید: «زودباش. بهتره بریم داخل خونه. نمی‌تونیم کل شب رو توی ماشین بمونیم. بنزین تموم می‌کنیم و یخ می‌زنیم و می‌میریم.»

حالت چطوره؟ بی‌مصرف‌ترین عبارت دوکلمه‌ای در دنیای ارتباطات. هیچ‌کدام از کسانی که این را می‌پرسند نمی‌خواهند جوابش را بدانند و هیچ‌کدام از کسانی که جوابش را می‌دهند حقیقت را نمی‌گویند.

نمی‌دانم چطور ممکن است یک نفر فکر کند وضعیت بدنی من به او ربط دارد. حتی در حد جواب دادن به حرفش هم برای نظرش احترامی قائل نمی‌شوم.

شادی نتیجهٔ چیزی که می‌گیریم نیست، نتیجهٔ چیزیه که می‌بخشیم.

«دکتر هیل، امیدوارم این کارم نامناسب نباشه، ولی براتون یه هدیهٔ کوچولو خریدم. خب، در واقع، یه هدیهٔ بزرگ.» «وای، وای خدا!» «فکر مادرم بود. همیشه می‌گه شادی نتیجهٔ چیزی که می‌گیریم نیست، نتیجهٔ چیزیه که می‌بخشیم.»

شادی نتیجهٔ چیزی که می‌گیریم نیست، نتیجهٔ چیزیه که می‌بخشیم.

من معتقدم هر انسانی اگر به اندازهٔ کافی تحت فشار قرار بگیرد، قادر به انجام دادن کارهای وحشتناک است.

«فکر مادرم بود. همیشه می‌گه شادی نتیجهٔ چیزی که می‌گیریم نیست، نتیجهٔ چیزیه که می‌بخشیم.»

از دیدگاه روان‌شناسی اجتماعی، نقش سنتی جنسیت‌ها اغلب اوقات به نفع مردهاست. آن‌ها خودشان را موظف به تصمیم‌گیری و کنترل اوضاع می‌دانند، درحالی‌که زن‌ها باید از آن‌ها تبعیت کنند. با پیش‌دستی کردن در کاری مانند دادن هزینهٔ غذا در اولین قرار، مرد جای پای خودش را در جایگاه فرد سلطه‌گر در رابطه محکم می‌کند و نقش تابع را به زن می‌دهد.

مشخصاً دلم می‌خواهد برای شوهرم ظاهر خوبی داشته باشم، ولی شش ماهی می‌شود که ازدواج کرده‌ایم. درک می‌کند که همیشه نمی‌توانم ظاهر بی‌نقصی داشته باشم. مطمئنم که درک می‌کند، حتی با اینکه خودش همیشه به‌طرز اعصاب‌خردکنی بی‌نقص است.

از روی صندلی‌اش بلند می‌شود و به‌صورت ناخودآگاه بشقاب هر دویمان را از روی میز برمی‌دارد تا تمیزشان کند. مادرش خوب تربیتش کرده است... خیلی حیف شد که من هیچ‌وقت نتوانستم او را ببینم

تنها راهی که دو نفر می‌توانند یک راز را نگه دارند این است که یکی از آن‌ها مرده باشد.

شادی نتیجهٔ چیزی که می‌گیریم نیست، نتیجهٔ چیزیه که می‌بخشیم

حتی لازم نیست به او بگویم قهوه را چطوری دوست دارم

«می‌تونم کمک کنم. مادرم همیشه می‌گه اگه همیشه به همدیگه کمک کنیم، هیچ‌کسی به شانس احتیاج نداره.»