بریده‌هایی از کتاب هیچ وقت دروغ نگو

مشخصاً دلم می‌خواهد برای شوهرم ظاهر خوبی داشته باشم، ولی شش ماهی می‌شود که ازدواج کرده‌ایم. درک می‌کند که همیشه نمی‌توانم ظاهر بی‌نقصی داشته باشم. مطمئنم که درک می‌کند، حتی با اینکه خودش همیشه به‌طرز اعصاب‌خردکنی بی‌نقص است.

از روی صندلی‌اش بلند می‌شود و به‌صورت ناخودآگاه بشقاب هر دویمان را از روی میز برمی‌دارد تا تمیزشان کند. مادرش خوب تربیتش کرده است... خیلی حیف شد که من هیچ‌وقت نتوانستم او را ببینم

تنها راهی که دو نفر می‌توانند یک راز را نگه دارند این است که یکی از آن‌ها مرده باشد.

شادی نتیجهٔ چیزی که می‌گیریم نیست، نتیجهٔ چیزیه که می‌بخشیم

حتی لازم نیست به او بگویم قهوه را چطوری دوست دارم

«می‌تونم کمک کنم. مادرم همیشه می‌گه اگه همیشه به همدیگه کمک کنیم، هیچ‌کسی به شانس احتیاج نداره.»

مردم از اینکه اوضاع طبق انتظارشون نباشه خوششون نمی‌آد.»

شادی نتیجهٔ چیزی که می‌گیریم نیست، نتیجهٔ چیزیه که می‌بخشیم.»

حالت چطوره؟ بی‌مصرف‌ترین عبارت دوکلمه‌ای در دنیای ارتباطات. هیچ‌کدام از کسانی که این را می‌پرسند نمی‌خواهند جوابش را بدانند و هیچ‌کدام از کسانی که جوابش را می‌دهند حقیقت را نمی‌گویند.

فکر نکنم بتونم توی محیطی کار کنم که مجبور باشم هر روز با حماقت بقیه سروکله بزنم.»

حالت چطوره؟ بی‌مصرف‌ترین عبارت دوکلمه‌ای در دنیای ارتباطات. هیچ‌کدام از کسانی که این را می‌پرسند نمی‌خواهند جوابش را بدانند و هیچ‌کدام از کسانی که جوابش را می‌دهند حقیقت را نمی‌گویند

یه مدته همه‌چیز حوصله‌م رو سر می‌بره. هیچ‌چیز هیجان‌انگیزی توی زندگیم وجود نداره