بریدههایی از کتاب هویج بستنی
۳٫۹
(۹۱)
آدم بعضیوقتها بدون اینکه خودش بخواهد مثل برگی درون جوی آب میافتد و خودش نمیتواند تصمیمگیری کند و جریان آب او را با خودش میبرد.
Book
باید مثل بچهٔ آدم مینشستم پای درسم و کتاب را عینهو ساندویچ گاز میزدم و مغزم را پر میکردم از علم و دانش و معرفت.
علاقه بند
آدم بعضیوقتها بدون اینکه خودش بخواهد مثل برگی درون جوی آب میافتد و خودش نمیتواند تصمیمگیری کند و جریان آب او را با خودش میبرد.
مسعود
خیلی سعی کرد نخندد، موفق هم شد. ولی من نتوانستم شنگولیت خودم را نشان ندهم. از پلهها صدای حرف و پا میآمد. گوش تیز کردم. آزیتا و مامانش برگشته بودند. گفتم: «بابا، اومدن. برم بهشون خبر بدم که ما چه آدمهای خوبی هستیم؟»
تهخندهای نشست روی لبش. گفتم: «برم؟ برم بگم؟»
گفت: «برو! ولی بهشون نگو ما چه آدمهای گیجی هستیم.»
صورتش اخم و خنده را با هم داشت. این حالتش را دوست داشتم. یکجورهایی شبیه دوتا چیز باحال بود که با هم ترکیب خوشمزهای بودند؛ مثل هویجبستنی.
:›
از این تبعیض متنفر بودم. کارهای سخت و خرحمالی مال مردها بود و کارهای نرمافزاری و گلدوزی و خیاطی مال خانمها
بِـ✮ـیلی
مامان گفت: «برو. فقط اگه نتونستی بگیری، زود بیا که یه خاکی تو سرمون بکنیم. وای به حالت اگه بابات عصبانی بشه!»
گفتم: «چقدر شما آدم رو امیدوار میکنین! خوبه شما رو ببرن برا روحیه دادن به تیم ملی!»
بِـ✮ـیلی
ای خدا! شیطونه میگه گوشی رو از بالای این پلهوایی بندازم پایین. چه خوب بود اونوقتها که گوشی نداشتم. گوشم خواب بود از جنگ و جدال دنیا. راحت و بیدردسر بودم.
عشق کتاب
از این تبعیض متنفر بودم. کارهای سخت و خرحمالی مال مردها بود و کارهای نرمافزاری و گلدوزی و خیاطی مال خانمها.
محمد
مثل آن شب که بیخیالی زده بود به کلهام و دلم میخواست چیزی نباشم که همیشه بودم. چیزی باشم، یعنی آدمی باشم که دوست دارد کاری را که خودش دوست دارد بکند.
setayeshmadah
کی فکر میکرد گوشت بشه کیلویی چهلهزار تومن؟ مرغ بشه کیلویی دههزار تومن؟ فقط سه کیلو گوشت و سهتا مرغ و یهخورده جیگر شد صدوپنجاههزار تومن.
hedayat
حجم
۶۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۶۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۶۲,۵۰۰
۴۳,۷۵۰۳۰%
تومان