بریدههایی از کتاب سلام بر ابراهیم (۱)
۴٫۷
(۲۵۸۶)
ابراهیم هر جایی که بود آنجا را کربلا میکرد!
y_k
او پس از جذب جوانان محل به ورزش، آنها را به سوی هیئت و مسجد سوق میداد و میگفت: وقتی دست بچهها توی دست امام حسین(ع) قرار بگیره مشکل حل میشه. خود آقا نظر لطفش را به آنها خواهد داشت.
y_k
یکی از دوستانش نقل میکرد که: سالها پس از شهادت ابراهیم در یکی از مساجد تهران مشغول فعالیت فرهنگی بودم. روزی در این فکر بودم که با چه وسیلهای ارتباط بچهها را با مسجد و فعالیتهای فرهنگی حفظ کنیم؟
همان شب ابراهیم را در خواب دیدم. تمامی بچههای مسجد را جمع کرده و میگفت: از طریق تشکیل هیئت هفتگی، بچهها را حفظ کنید!
y_k
در پایان هم وقتی خبرنگار پرسید: آیا پیامی برای مردم دارید؟ گفت: «ما شرمنده این مردم هستیم که از شام شب خود میزنند و برای رزمندگان میفرستند. خود من باید بدنم تکهتکه شود تا بتوانم نسبت به این مردم ادای دِین کنم!»
y_k
آن شب و در آن بیابان هر چه به اطراف میرفتیم چیزی جز دشت نمیدیدیم. لذا در همانجا به سجده رفتیم و دقایقی در این حالت بودیم. خدا را به حق حضرت زهرا(س)وائمه معصومین قسم میدادیم.
او ادامه داد: در آن بیابان ما بودیم و امام زمان(عج) فقط آقا را صدا میزدیم و از او کمک میخواستیم. اصلاً نمیدانستیم چه کارکنیم. تنها چیزی که به ذهن ما میرسید توسل به ایشان بود.
٭٭٭
هیچکس نفهمید آن شب چه اتفاقی افتاد! در آن سجده عجیب، چه چیزی بین آنها و خداوند گفته شد؟ اما دقایقی بعد ابراهیم به سمت چپ نیروها که در وسط دشت مشغول استراحت بودند رفت!
پس از طی حدود یک کیلومتر به یک خاکریز بزرگ میرسد. زمانی هم که به پشت خاکریز نگاه میکند. تعداد زیادی از انواع توپ و سلاحهای سنگین را مشاهده میکند.
y_k
روز اول فروردین سال ۱۳۶۱ عملیات فتحالمبین با رمز یا زهرا (ع)آغاز شد.
y_k
فرمانده گفت: جلو ما میدان مین است، اما تخریبچی نداریم. با قرارگاه تماس گرفتیم. تخریبچی در راه است. ابراهیم گفت: نمیشه صبر کرد. بعد رو کرد به بچهها و گفت: چند نفر داوطلب از جان گذشته با من بیان تا راه رو باز کنیم!
چند نفر از بچهها به دنبال او دویدند. ابراهیم وارد میدان مین شد. پایش را روی زمین میکشید و جلو میرفت! بقیه هم همینطور!
هاجو واج ابراهیم را نگاه میکردم. نَفََس در سینهام حبس شده بود. من در کنار بچههای گردان ایستاده بودم و او در میدان مین.
رنگ از چهرهام پریده بود. هر لحظه منتظر صدای انفجار و شهادت ابراهیم بودم! لحظات به سختی میگذشت. اما آنها به انتهای مسیر رسیدند! شکر خدا در این مسیر مین کار نشده بود.
y_k
من شک نداشتم ابراهیم میدانست کجا باید اذان بگوید، تا دل دشمن را به لرزه درآورد. وآنهایی را که هنوز ایمان در قلبشان باقی مانده هدایت کند!
y_k
در حالی که همه ما به گوشه وکنار اتاق خزیده بودیم، ابراهیم روی نارنجک خوابیده بود!
س
شب جمعه شب رحمت خداست. شب زیارتی آقا اباعبدالله(ع) است. همه اولیاء و ملائک میروند کربلا، ما هم جایی میرویم که اهل بیت گفتهاند: ثواب زیارت کربلا را دارد.
س
من اگه نتوانستم رهبرم را ببینم مهم نیست! بلکه مهم این است که مطیع فرمانش باشم و رهبرم از من راضی باشد.
س
ما رهبر را برای دیدن و مشاهده کردن نمیخواهیم، ما رهبر را میخواهیم برای اطاعت کردن.
س
در همان ایام خبر رسید که از فرماندهی سپاه غرب، مسئولی برای گروه اندرزگو انتخاب شده و با حکم مسئولیت راهی گیلانغرب شده.
ما هم منتظر شدیم ولی خبری از فرمانده نشد.
تا اینکه خبر رسید، جمال تاجیک که مدتی است به عنوان بسیجی در گروه فعالیت دارد همان فرمانده مورد نظر است!
با ابراهیم وچند نفر دیگربه سراغ جمال رفتیم. از او پرسیدیم: چرا خودت را معرفی نکردی؟! چرا نگفتی که مسئول گروه هستی؟
جمال نگاهی به ما کرد وگفت: مسئولیت برای این است که کار انجام شود. خدا را شکر، اینجا کار به بهترین صورت انجام میشود.
من هم از اینکه بین شما هستم خیلی لذت میبرم. از خدا هم به خاطر اینکه مرا با شما آشنا کرد ممنونم.
شما هم به کسی حرفی نزنید تا نگاه بچهها به من تغییر نکند. جمال بعد از مدتی در عملیات مطلعالفجر در حالی که فرمانده یکی از گردانهای خط شکن بود به شهادت رسید.
س
در همان ایام خبر رسید که از فرماندهی سپاه غرب، مسئولی برای گروه اندرزگو انتخاب شده و با حکم مسئولیت راهی گیلانغرب شده.
ما هم منتظر شدیم ولی خبری از فرمانده نشد.
تا اینکه خبر رسید، جمال تاجیک که مدتی است به عنوان بسیجی در گروه فعالیت دارد همان فرمانده مورد نظر است!
با ابراهیم وچند نفر دیگربه سراغ جمال رفتیم. از او پرسیدیم: چرا خودت را معرفی نکردی؟! چرا نگفتی که مسئول گروه هستی؟
جمال نگاهی به ما کرد وگفت: مسئولیت برای این است که کار انجام شود. خدا را شکر، اینجا کار به بهترین صورت انجام میشود.
من هم از اینکه بین شما هستم خیلی لذت میبرم. از خدا هم به خاطر اینکه مرا با شما آشنا کرد ممنونم.
شما هم به کسی حرفی نزنید تا نگاه بچهها به من تغییر نکند. جمال بعد از مدتی در عملیات مطلعالفجر در حالی که فرمانده یکی از گردانهای خط شکن بود به شهادت رسید.
y_k
همیشه آیه وجعلنا را زمزمه میکرد. یکبار گفتم: آقا ابرام این آیه برای محافظت در مقابل دشمن است، اینجا که دشمن نیست!
ابراهیم نگاه معنی داری کرد وگفت:
y_k
گفتم: آقا ابرام، خیلی قشنگ حرف زدی، روی من هم تأثیر داشت.
خندید و گفت:ای بابا ما چیکارهایم. فقط خدا، همه اینها را خدا به زبانم انداخت. انشاءالله که تأثیر داشته باشد.
بعد ادامه داد: مطمئن باش چیزی مثل برخورد خوب روی آدمها تأثیر ندارد. مگر نخواندهای، خدا در قرآن به پیامبرش میفرماید:
اگر اخلاقت تند(وخشن) بود، همه از اطرافت میرفتند. پس لااقل باید این رفتار پیامبر را یاد بگیریم.
y_k
در عصری که نوجوان وجوان ما با تأثیر پذیری از الگوهای کم مایه در عرصههای ورزشی و هنری و... در کوره راههای زندگی، یوسفوار هر گامشان را چاهی در پیش، و گرگی در لباس میش در کمین است، مروری بر زندگی ابراهیمها میتواند چراغی در شب ظلمانی باشد. چرا که پیر ما فرمود: «با این ستارهها راه را میشود پیدا کرد.»
takhtary
در بالای صفحه آیات ۱۰۹ به بعد سوره صافات جلوهگری میکرد که میفرماید:
سلام بر ابراهیم
اینگونه نیکوکاران را جزا میدهیم
به درستی که او از بندگان مؤمن ما بود
banihashemi avaneia
زمانی که این عکس را کشیدم و نمایشگاه جلوهگاه شهدا راه افتاد، یک شب جمعه خانمی پیش من آمد و گفت:آقا، این شیرینیها برای این شهید تهیه شده، همین جا پخش کنید.
فکر کردم که از بستگان این شهید است. برای همین پرسیدم: شما شهید هادی را میشناسید؟گفت: نه، تعجب من را که دید ادامه داد: منزل ما همین اطرافه، من در زندگی مشکل سختی داشتم، چند روز پیش وقتی شما مشغول ترسیم عکس بودید از اینجا رد شدم، با خودم گفتم: خدایا اگر این شهدا پیش تو مقامی دارند به حق این شهید مشکل من را حل کن.
بعد گفتم: من هم قول میدهم نمازهایم را اول وقت بخوانم، سپس برای این شهید که اسمش را نمیدانستم فاتحه خواندم. باور کنید خیلی سریع مشکل من برطرف شد! حالا آمدم از ایشان تشکر کنم.
banihashemi avaneia
ما رهبر را برای دیدن و مشاهده کردن نمیخواهیم، ما رهبر را میخواهیم برای اطاعت کردن.
زهرا میمندیان
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
قیمت:
۲۱,۰۰۰
۱۰,۵۰۰۵۰%
تومان