بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سلام بر ابراهیم (۱) | صفحه ۲۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سلام بر ابراهیم (۱)

بریده‌هایی از کتاب سلام بر ابراهیم (۱)

۴٫۷
(۲۵۹۱)
امام صادق(ع) می‌فرماید: هرکار نیکی که بنده‌ای انجام می‌دهد در قرآن ثوابی برای آن مشخص است؛ مگر نماز شب! زیرا آنقدر پر اهمیت است که خداوند ثواب آن را معلوم نکرده و فرموده: «پهلویشان از بسترها جدا می‌شود و هیچکس نمی‌داند به پاداش آنچه کرده‌اند چه چیزی برای آن‌ها ذخیره کرده‌ام»
f.tehrani1990
می‌خواست برگردد جبهه، یک شب توی کوچه نشسته بودیم، برای من از بچه‌های سیزده، چهارده ساله در عملیات فتح‌المبین می‌گفت. همینطور صحبت می‌کرد تا اینکه با یک جمله حرفش را زد: آن‌ها با اینکه سن و هیکلشان از تو کوچکتر بود ولی با توکل به خدا چه حماسه‌هائی آفریدند. تو هم اینجا نشسته‌ای و چشمت به آسمانه که کفترهات چه می‌کنند!! فردای آن روز همه کبوترها را رد کردم. بعد هم عازم جبهه شدم.
Azar
به قول دوستانش: ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت!
Azar
باتعجب دیدم هر چند لحظه، سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش می‌زند! یکدفعه باتعجب گفتم: چیکار می‌کنی داش ابرام؟! تازه متوجه حضور من شد. از جا پرید و از حال خودش خارج شد! بعد مکثی کرد و گفت: هیچی، هیچی، چیزی نیست! گفتم: به جون ابرام نمی‌شه، باید بگی برا چی سوزن زدی تو صورتت. مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدم‌هائی که بغض کرده‌اند گفت: سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه.
Azar
رقابت وقتی زیباست که با رفاقت باشد
ونوشه
در مقر سپاه گیلان غرب روی یکی از دیوارها برای هر کدام از رزمنده‌ها جمله‌ای نوشته شده بود. در مورد ابراهیم نوشته بودند: «ابراهیم هادی رزمنده‌ای با خصائص پوریای ولی»
ونوشه
وگفت: آن سال من در نیمه نهائی حریف ابراهیم شدم. اما یکی از پاهایم شدیداً آسیب دید. به ابراهیم که تا آن موقع نمی‌شناختمش گفتم: رفیق، این پای من آسیب دیده. هوای ما رو داشته باش. ابراهیم هم گفت: باشه داداش، چَشم. بازی‌های او را دیده بودم. توی کشتی استاد بود. با اینکه شگرد ابراهیم فن‌هائی بود که روی پا می‌زد. اما اصلاً به پای من نزدیک نشد! ولی من، در کمال نامردی یه خاک ازش گرفتم و خوشحال از این پیروزی به فینال رفتم. ابراهیم با اینکه راحت می‌تونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولی این کار رو نکرد. بعد ادامه داد: البته فکر می‌کنم او از قصد کاری کرد که من برنده بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرمانی برای او تعریف دیگه‌ای داشت.
mohamad
یاد حدیث پیامبر به امیرالمؤمنین(ع) افتادم که فرمودند: «یا علی، اگر یک نفر به واسطه تو هدایت شود از آنچه آفتاب بر آن می‌تابد بالاتر است».
mohammad jalali
می‌گفت باید اینقدر با این بدن کار کنیم، اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش صلاح دید، پای کارنامه ما را امضا کند و شهید شویم. اما ممکن هم هست که لیاقت شهید شدن، با رفتار یا کردار بد از ما گرفته شود.
tia
گفتم: به جون ابرام نمی‌شه، باید بگی برا چی سوزن زدی تو صورتت. مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدم‌هائی که بغض کرده‌اند گفت: سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه.
hashem
امام صادق(ع) می‌فرماید: هرکار نیکی که بنده‌ای انجام می‌دهد در قرآن ثوابی برای آن مشخص است؛ مگر نماز شب! زیرا آنقدر پر اهمیت است که خداوند ثواب آن را معلوم نکرده و فرموده: «پهلویشان از بسترها جدا می‌شود و هیچکس نمی‌داند به پاداش آنچه کرده‌اند چه چیزی برای آن‌ها ذخیره کرده‌ام»
سید
روش امر به معروف و نهی از منکر ابراهیم در نوع خود بسیار جالب بود. اگر می‌خواست بگوید که کاری را نکن سعی می‌کرد غیر مستقیم باشد. مثلاً دلایل بدی آن کار از لحاظ پزشکی، اجتماعی و... اشاره می‌کرد تا شخص، خودش به نتیجه لازم برسد. آنگاه از دستورات دین برای او دلیل می‌آورد.
YasmineGh
خون زیادی از پای من رفته بود. بی‌حس شده بودم. عراقی‌ها اما مطمئن بودند که زنده نیستم. حالت عجیبی داشتم. زیر لب فقط می‌گفتم: یا صاحب الزمان(عج) ادرکنی. هوا تاریک شده بود. جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم. مرا به آرامی بلند کرد. از میدان مین خارج شد. در گوشه‌ای امن مرا روی زمین گذاشت. آهسته و آرام. من دردی حس نمی‌کردم! آن آقا کلی با من صحبت کرد. بعد فرمودند: کسی می‌آید و شما را نجات می‌دهد. او دوست ماست! لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی. مرا به دوش گرفت و حرکت کرد. آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خود معرفی کرد. خوشا به حالش این‌ها را ماشاءالله نوشته بود. در دفتر خاطراتش از جبهه گیلان‌غرب.
امیر ماوا
بارها با من در مورد حجاب صحبت می‌کرد و می‌گفت: چادر یادگار حضرت زهرا(س) است، ایمان یک زن، وقتی کامل می‌شود که حجاب را کامل رعایت کند و...
ツAlirezaツ
اَینَ تَذهَبوُن (به کجا می‌روید)؟!
ツAlirezaツ
٭٭٭ ابراهیم را دیدم که با عصای زیر بغل در کوچه راه می‌رفت. چند دفعه‌ای به آسمان نگاه کرد و سرش را پایین انداخت. رفتم جلو و پرسیدم: آقا ابرام چی شده!؟ اول جواب نمی‌داد. اما با اصرار من گفت: هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خدا به ما مراجعه می‌کرد و هر طور شده مشکلش را حل می‌کردیم. اما امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده! می‌ترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد!
ماهی قرمز
مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار می‌کنیم، به جز خدا. حضرت علی(ع)نیز می‌فرماید: «هر کس قلبش را و اعمالش را از غیر خدا پاک ساخت مورد نظر خدا قرار خواهد گرفت.»
Sadegh Mohajer
خوب به یاد دارم که دوستانش به دیدنش آمدند. ابراهیم هم شروع به خواندن اشعاری کرد که فکر کنم خودش سروده بود: اگر عالم همه با ما ستیزند       اگر با تیغ، خونم را بریزند اگر شویند با خون پیکرم را اگر گیرند از پیکر سرم را اگر با آتش و خون خو بگیرم ز خط سرخ رهبر بر نگردم
محمد مهدی
حاج حسین را دیدم. پرسیدم: چه نامی برای این کتاب پیشنهاد می‌کنید؟ ایشان گفتند‌: اذان. چون بسیاری از بچه‌های جنگ، ابراهیم را به اذان‌هایش می‌شناختند، به آن اذان‌های عجیبش! یکی دیگر از بچه‌ها جمله شهید ابراهیم حسامی را گفت: شهید حسامی به ابراهیم می‌گفت: عارف پهلوان. اما در ذهن خودم نام مجموعه را «معجزه اذان» انتخاب کردم. شب بود که به این موضوعات فکر می‌کردم. قرآنی کنار میز بود. توجهم به آن جلب شد. قرآن را برداشتم.
F.Basiri
امام صادق(ع) می‌فرمایند: «قدمی نیست که به سوی نمازجمعه برداشته شود، مگر اینکه خدا آتش را بر او حرام می‌کند.»
molkeiran

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۳۹ صفحه

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۳۹ صفحه

قیمت:
۲۱,۰۰۰
۱۰,۵۰۰
۵۰%
تومان