بریدههایی از کتاب سلام بر ابراهیم (۱)
۴٫۷
(۲۵۹۱)
کاری که برای خداست، گفتن ندارد.
m.mah
همیشه میگفت: در زندگی،آدمی موفقتراست که در برابر عصبانیت دیگران صبور باشد.
بهشتی
آمده بود مسجد. از من، سراغ دوستان آقا ابراهیم را گرفت! این شخص میخواست از آنها در مورد این شهید سؤال کند.
پرسیدم: کار شما چیه!؟ شاید بتوانم کمک کنم.
گفت: هیچی، میخواهم بدانم این شهید هادی کی بوده؟ قبرش کجاست!؟
کمی فکر کردم. مانده بودم چه بگویم. بعد از چند لحظه سکوت گفتم: ابراهیم هادی شهید گمنام است و قبر ندارد. مثل همه شهدای گمنام. اما چرا سراغ این شهید را میگیرید؟
h_s_i_110
«قدمی نیست که به سوی نمازجمعه برداشته شود، مگر اینکه خدا آتش را بر او حرام میکند.»
عرفان فلاحی
دشمن به خاطر نداشتن ایمان، از نیروهای ما میترسد.
•° زهــــرا °•
ما هنوز قدرت الله اکبر را نمیدانیم، اگه بدانیم خیلی از مشکلات حل میشود.
Ehsan Khosroabadi
یکدفعه ابراهیم از سنگر خارج شد! به سمت تپه عراقیها حرکت کرد و بعد روی تخته سنگی به سمت قبله ایستاد!
با صدای بلند شروع به گفتن اذان صبح کرد!
saeid
امام صادق(ع) میفرماید: هرکار نیکی که بندهای انجام میدهد در قرآن ثوابی برای آن مشخص است؛ مگر نماز شب!
زیرا آنقدر پر اهمیت است که خداوند ثواب آن را معلوم نکرده و فرموده: «پهلویشان از بسترها جدا میشود و هیچکس نمیداند به پاداش آنچه کردهاند چه چیزی برای آنها ذخیره کردهام»
saeid
همیشه هم این نکته را اشاره میکرد که: کاری که برای رضای خداست، گفتن ندارد. یا مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار میکنیم، به جز خدا.
nilrajaei19
یاد حدیث پیامبر به امیرالمؤمنین(ع) افتادم که فرمودند: «یا علی، اگر یک نفر به واسطه تو هدایت شود از آنچه آفتاب بر آن میتابد بالاتر است».
vl.amirhosein.lv
تو همین حال یکدفعه دستم داخل جیب کتم رفت. دسته کلید منزل را برداشتم! ناخواسته یکی از کلیدها را داخل قفل دَر ماشین کردم. با یک تکان، قفل باز شد.
با خوشحالی وارد ماشین شدیم و از خدا تشکر کردم. بعد به عکس آقا ابراهیم خیره شدم وگفتم: ممنونم، انشاءالله جبران کنم. هنوز حرکت نکرده بودم که خانمم پرسید: در ماشین با کدام کلید باز شد؟
با تعجب گفتم: راست میگی، کدوم کلید بود!؟ پیاده شدم و یکی یکی کلیدها را امتحان کردم. چند بار هم امتحان کردم، اما هیچکدام از کلیدها اصلاً وارد قفل نمیشد!! همینطورکه ایستاده بودم نَفس عمیقی کشیدم. گفتم: آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشکلات مردمی.
شهاب
مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار میکنیم، به جز خدا.
احمدرضا بهوندی
مکثی کرد وگفت: ما رهبر را برای دیدن و مشاهده کردن نمیخواهیم، ما رهبر را میخواهیم برای اطاعت کردن.
Aseman📚🌿🌦
انسان باید هر کاری حتی مسائل شخصی خودش را برای رضای خدا انجام دهد.
آگاه باش عالم هستی ز بهر توست غیراز خدا هرآنچه بخواهی شکست توست
محمدعلی
یکدفعه متوجه شدم، روی دوش او یکی از بچههای بسیجی خودمان است! او مجروح شده و جامانده بود!
خیلی تعجب کردم. اسلحه را روی کولم انداختم. با کمک بچهها، مجروح را از روی دوش او برداشتیم. رضا از او پرسید: تو کی هستی، اینجا چه میکنی!؟
سرباز عراقی گفت: بعد از رفتن شما من مشغول گشت زنی در میان سنگرها و مواضع شما بودم. یکدفعه با این جوان برخورد کردم. این رزمنده شما از درد به خود میپیچید و مولا امیرالمومنین(ع)و امام زمان(عج) را صدا میزد.
من با خودم گفتم: به خاطر مولا علی(ع) تا هوا تاریک است و بعثیها نیامدهاند این جوان را به نزدیک سنگر ایرانیها برسانم و برگردم!
بعد ادامه داد: شما حساب افسران بعثی را از حساب ما سربازان شیعه که مجبوریم به جبهه بیائیم جدا کنید.
حسابی جاخوردم. ابراهیم به سرباز عراقی گفت: حالا اگر بخواهی میتوانی اینجا بمانی و برنگردی. تو برادر شیعه ما هستی.
سرباز عراقی عکسی را از جیب پیراهنش بیرون آورد وگفت: اینها خانواده من هستند. من اگر به نیروهای شما ملحق شوم صدام آنها را میکشد.
leila
همه منتظر آرزوی ابراهیم بودند. ابراهیم مکثی کرد وگفت: آرزوی من شهادت هست ولی حالا نه! من دوست دارم در نبرد با اسرائیل شهید شوم!
leila
صبح یک روز ابراهیم وارد دفتر بازرسی شد و سؤال کرد: چیکار میکنی؟
گفتم: هیچی، دارم حکم انفصال از خدمت میزنم. پرسید: برای کی!؟
ادامه دادم: گزارش رسیده رئیس یکی از فدراسیونها با قیافه خیلی زننده به محل کار مییاد. برخوردهای خیلی نامناسب با کارمندها خصوصاً خانمها داره. حتی گفتهاند مواضعی مخالف حرکت انقلاب داره. تازه همسرش هم حجاب نداره!
داشتم گزارش را مینوشتم. گفتم: حتماً یک رونوشت برای شورای انقلاب میفرستیم. ابراهیم پرسید: میتونم گزارش رو ببینم؟
گفتم: بیا این گزارش، این هم حکم انفصال از خدمت!
گزارش را بادقت نگاه کرد. بعد پرسید: خودت با این آقا صحبت کردی؟
گفتم: نه، لازم نیست، همه میدونند چه جورآدمیه!
جواب داد: نشد دیگه، مگه نشنیدی: فقط انسان دروغگو، هر چه که میشنود را تأیید میکند!
العبد
مکثی کرد وگفت: توی این چند روز، من و دوستم تلاش میکردیم تا مشخصات شهدائی که گمنام بودند را پیداکنیم. چون کسی نبود به وضعیت شهدا، تو پزشکی قانونی رسیدگی کنه.
سارا
رفتار او ما را به یاد جمله معروف شهید رجائی میانداخت؛ «به نماز نگوئید کار دارم ، به کار بگوئید وقت نماز است.»
zahra.gb
ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت!
سهیل
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
قیمت:
۲۱,۰۰۰
۱۰,۵۰۰۵۰%
تومان