بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

بریده‌هایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۴۸ رأی
۴٫۴
(۲۴۸)
بعضِ حرفهایت را به اشکْ مُبدَّل کُن! روشن است که چه می‌گویم؟ گریستن به‌جای گریستن، نه. گریستن به‌جای حرفی که نمی‌توانی به تمامی‌اش بزنی، و در کمالِ ممکن.
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
«شبْ عمیق است؛ امّا روز از آن هم عمیق‌تر است. غمْ عمیق است امّا شادی از آن هم عمیق‌تر است» . دیگر به‌یادنمی‌آورم که این سخن را در جوانی در جایی خوانده‌ام، یا در جوانی، خودْ آن را در جایی نوشته‌ام. امّا به‌هرحال، این سخنی‌ست که آن را بسیار دوست می‌دارم.
maryam
این حوادث نیستند که انسان را امیدوار یا ناامید می‌کنند؛ این طرز نگاه‌کردن ما به حوادث است و زاویه‌ی دید ما، که مایه‌ی اصلی یأس و امید را می‌سازد.
Fatemah Moshref
عزیز من! هرگز از زندگی، آنگونه که انگار گلدانی‌ست بالای تاقچه یا درختی در باغچه، جُدا از تو و نیروی تغییردهنده‌ی تو، گِلِه مکن! هرگز از زندگی آنگونه سخن مگو که گویی بدون حضور تو، بدون کار تو، بدون نگاه انسانیِ تو، بدون توانِ درگیری و مقاومتِ تو، بدون مبارزه‌ی تو، پافشاریِ تو، سرسختیِ تو، َمحبّتِ تو، ایمانِ تو، نفرت تو، خشم تو، فریاد تو، و انفجار تو، باز هم زندگی‌ست و می‌تواند زندگی باشد. زندگی، مُرده‌ریگ انسان نیست تا پس از انسان یا در غیابش، موجودیتی عینی و مادّی داشته‌باشد. زندگی، کارْمایه‌ی انسان است، و محصولِ انسان، و دسترنج انسان، و رؤیای انسان، و مجموعه‌ی آرزوها و آرمان‌های انسان _ که بدون انسانْ هیچ است و کم از هیچ.
nazanin75
حبیب من! هرگز از کودکیِ خویش آنقدر فاصله مگیر که صدای فریادهای شادمانه‌اش را نشنوی، یا صدای گریه‌های مملو از گرسنگی و تشنگی‌اش را...
خیر کثیر
خستگی نباید بهانه‌یی شود برای آنکه کاری را که درست می‌دانیم، رهاکنیم و انجامش را مختصری به تعویق اندازیم. قدم اوّل را، اگر به‌سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدمهای بعدی را شتابان برخواهیم‌داشت.
لیلی
همیشه گفته‌ام و باز می‌گویم، عزیز من، کودکی‌ها را به هیچ دلیل و بهانه، رها مکن، که ورشکستِ ابدی خواهی‌شد... آه که در کودکی، چه بی‌خیالیِ بیمه‌کننده‌یی هست، و چه نترسیدنی از فردا...
سایه
هرگز از کودکیِ خویش آنقدر فاصله مگیر که صدای فریادهای شادمانه‌اش را نشنوی، یا صدای گریه‌های مملو از گرسنگی و تشنگی‌اش را...
حــق پرســت
به جستجوی بیهوده‌ی چیزی نباش
حــق پرســت
روزگاری‌ست که حتّی جوان‌های عاشق نیز قدر مهتاب را نمی‌دانند.
حــق پرســت
ما نکاشته‌هایمان را هرگز دِرو نمی‌کنیم.
Mina.Hp
آیا می‌دانی با سازِ همگان رقصیدن، و آنگونه پای‌کوبیدن و گُل‌افشاندن که همگان را خوش‌آید و تحسین همگان را برانگیزد، از ما چه‌چیز خواهدساخت؟ عمیقاً یک دلقک؛ یک دلقکِ درباریِ دردمندِ دل‌آزرده، که بر دارِ رفتارِ خویشتن آونگ است __ تا آخرین لحظه‌های حیات.
FerFerism
من، هرگز، ضرورتِ اندوه را انکار نمی‌کنم؛ چراکه می‌دانم هیچ‌چیز مثل اندوه، روح را تصفیه نمی‌کند و الماسِ عاطفه را صیقل نمی‌دهد؛ امّا میدان‌دادن به آن را نیز هرگز نمی‌پذیرم؛ چراکه غم، حریص است و بیشترخواه و مرزناپذیر، طاغی و سرکش و بَدلِگام
دلتنگِ ماه
«آنکه هرگز نان به اندوه نخورْد و شب را به‌زاری سپری نساخت شما را ای نیروهای آسمانی هرگز، هرگز، نخواهدشناخت» گوته
asemaneyejan
و انسان، بدون گریه، سنگ می‌شود.
فاطمه ناظریان
خوشبختیِ امروز ما، تنها و تنها به درد آن می‌خورد که در راهِ خوشبخت‌سازیِ دیگران به کار گرفته‌شود. شرط بقای سعادت ما این است، و همین نیز علّتِ سعادتِ ماست.
Amir
انسان هنوز یادنگرفته آنگونه به حوادث نگاه‌کند که تلخ‌ترین و دردناک‌ترینِ آنها را هشیارکننده، نیرودهنده، تجربه‌بخش، برانگیزنده و آینده‌ساز ببیند.
محمد
خوشبختی، گمان می‌کنم، تنها چیزی‌ست در جهان که فقط با دستهای طاهرِ کسی که به‌راستی خواهانِ آن است ساخته می‌شود
িមተєကє .నមժមተ
با جهان، شادمانه وداع می‌کنم، با من عزادارانه وداع‌مکن!
کیان
مگر کجای قانون به هم می‌خورد، اگر من و تو، و جمع بزرگی از یاران و همسایگانمان، در یک روز زرد پاییزی، صدها بادبادکِ رنگین را به آسمان بفرستیم و کودکانه به رقص‌های خالی از گناهِ آنها نگاه‌کنیم؟ بادبادک‌ها، هرگز ندیده‌ام که ذرّه‌یی از شخصیت آدمها را به مخاطره بیندازند. باور کُن! امّا شاید، طرفدارانِ وقارْ خیال می‌کنند که بادبادک‌بازی ما، صلحِ جهانی را به مخاطره خواهدانداخت، و تعادل اقتصاد جهانی را، و عدل و انصاف و مساوات جهانی را... بله؟ بانوی من! این را همه می‌دانند: آنچه بَد است و به‌راستی بَد است، چرکِ منجمدِ روح است و واسپاریِ عمل به عُقده‌ها، نه هوا کردنِ بادبادک‌ها... ای کاش صاحبانِ انبارهای چرکِ مُنجمد و دارندگانِ عقده‌های حقارتِ روح نیز مثل همگان بودند. آنوقت، فکرش را بکن که چه بادبادکْ‌بازیِ عظیمی می‌توانستیم در سراسر جهان به‌راه‌بیندازیم، و چقدر می‌خندیدیم...
وحید محمدی

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان