بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم | صفحه ۴۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

بریده‌هایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۴۸ رأی
۴٫۴
(۲۴۸)
نامه‌ی دوّم بانوی بزرگوار من! عطرآگین باد و بماناد فضایِ امروز خانه‌مان و فضای خانه‌مان، همیشه، در چنین روزی که روز عزیزِ ولادتِ پُربرکت تو برای خانواده‌ی کوچک ماست...
sadra
من، هرگز، ضرورتِ اندوه را انکار نمی‌کنم؛ چراکه می‌دانم هیچ‌چیز مثل اندوه، روح را تصفیه نمی‌کند و الماسِ عاطفه را صیقل نمی‌دهد؛ امّا میدان‌دادن به آن را نیز هرگز نمی‌پذیرم؛ چراکه غم، حریص است و بیشترخواه و مرزناپذیر، طاغی و سرکش و بَدلِگام. هر قدر که به غمْ میدان‌بدهی، میدان می‌طلبد، و باز هم بیشتر، و بیشتر... هر قدر در برابرش کوتاه‌بیایی، قد می‌کشد، سُلطه می‌طلبد، وَ لِه می‌کند... غم، عقب نمی‌نشیند مگر آنکه به عقب برانی‌اش، نمی‌گریزد مگر آنکه بگریزانی‌اش، آرام نمی‌گیرد مگر آنکه بیرحمانه سرکوبش کنی...
seemorgh
این حوادث نیستند که انسان را امیدوار یا ناامید می‌کنند؛ این طرز نگاه‌کردن ما به حوادث است و زاویه‌ی دید ما، که مایه‌ی اصلی یأس و امید را می‌سازد.
Mr.nobody
این حوادث نیستند که انسان را امیدوار یا ناامید می‌کنند؛ این طرز نگاه‌کردن ما به حوادث است و زاویه‌ی دید ما، که مایه‌ی اصلی یأس و امید را می‌سازد.
Mr.nobody
قهر، دوقُفله‌کردن دَری‌ست که به‌اجبار، زمانی بعد، باید گشوده‌شود، و هرچه تعدادِ قفل‌ها بیشتر باشد و چفت‌وبست‌ها محکم‌تر، دَر، ناگزیر، با خشونتِ بیشتر گشوده خواهدشد.
fhk
به خاطر داری که روزگاری می‌گفتم: «زمان، زنان و شوهرانِ خوب را برای هم عتیقه می‌کند و بر ارزش و اعتبار آنها _ برای هم _ می‌افزاید» . امروز، این نظر را پس می‌گیرم و می‌گویم: دوست‌داشتن، هیچگاه عتیقه نمی‌شود. زنان و شوهرانِ خوب، هر لحظه برای هم تازه و تازه‌تر می‌شوند؛ و دوستی‌شان، و عشق‌شان، ابعاد گسترده‌تری پیدا می‌کند.
마흐사
نامه‌ی سی‌وهشتم بانو! خوشبختی را در چنان له‌یی از رمزوراز فرونبریم که خود، درمانده از شناختنش شویم. خوشبختی را تابع لوازم و شرایط بسیار دشوار و اصول و قوانین پیچیده‌ی ادراک‌ناپذیر ندانیم تا چیزی مُمکِنُ‌الْوُصول به ناممکنِ ابدی تبدیل شود. خوشبختی را چنان تعریف نکنیم که گویی سیمرغی باید تا آن را از قُلّه‌ی قافی بیاورد. خوشبختی، عطرِ مختصرِ تفاهم است که اینک در سرای تو پیچیده و عطری‌ست باقی که از آغاز تا پایانِ این راه، همیشه می‌توان بوییدش.
마흐사
خستگی نباید بهانه‌یی شود برای آنکه کاری را که درست می‌دانیم، رهاکنیم و انجامش را مختصری به تعویق اندازیم. قدم اوّل را، اگر به‌سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدمهای بعدی را شتابان برخواهیم‌داشت. ما باید تا آخرین روز زندگی‌مان __ که اینگونه به‌دشواری بر پا نگهش داشته‌ییم __ تازه بمانیم. به خدا قسم که این حقّ ماست.
마흐사
انسان، آهسته‌آهسته عقب‌نشینی می‌کند. هیچ‌کس یکباره معتاد نمی‌شود یکباره سقوط نمی‌کند یکباره وانمی‌دهد یکباره خسته نمی‌شود، رنگ عوض نمی‌کند، تبدیل نمی‌شود و از دست نمی‌رود. زندگی بسیار آهسته از شکل می‌افتد و تکرار و خستگی، بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می‌کند. باید بسیار هشیار باشیم و نخستین تلنگرها را، به‌هنگامْ و حتّی قبل از آنکه ضربه فرود آید، احساس‌کنیم. هرگز نباید آن روزی برسد که ما صبحی را با سلامی مُحبّانه آغاز نکنیم.
마흐사
هیچ‌چیز همچون زهرِ کلام، زندگی مشترک را سرشار از بیزاری نمی‌کند...
마흐사
من، بارها و بارها، به‌ناگهان احساس‌کرده‌ام که آنچه می‌گویم و می‌گویی، کاملاً درست و پذیرفتنی‌ست؛ امّا این شکلِ گفتن است که درستیِ اصل را به مخاطره می‌اندازد و ناپذیرفتنی جلوه می‌دهد.
마흐사
بانوی من! در طول سالیانِ دراز زندگی مشترک، من به این باور ابتدایی دست‌یافته‌ام که این نفْسِ اختلاف‌نظرها نیست که مشکل اساسی زنان و شوهران را می‌سازد؛ بل «شکل» مطرح‌کردن این اختلاف‌نظرهاست. به اعتقاد من، از پیِ طهارت، زبان، برای نگه‌داشتن بُنیان خانواده به گونه‌یی آرمانی و مطلوب، محکم‌ترین ابزار است، همچنان که برای ویران‌کردن آن، مخرّب‌ترین سلاح.
마흐사
عزیز من! ما برای تکمیل هم آمده‌ییم، نه برای تعذیب و تعزیر هم. این، عین حقیقت است       و حقیقتی تردیدناپذیر...
마흐사
با وجود این، من و تو خوب می‌دانیم که عشق، در قفسِ واژه‌ها و جمله‌ها نمی‌گنجد ـ مگر آنکه رنجِ اسارت و حقارت را احساس‌کند. عشق، برای آنکه در کتابهای عاشقانه جای بگیرد، بسیار کوچک و کم‌بُنیه می‌شود. عزیز من! عشق، هنوز از کلام عاشقانه بسی دور است.
마흐사
عشق، کوه نیست تا زمان بتواند ذرّه‌ذرّه بسایدش و بفرساید
마흐사
نامه‌ی بیست‌ویکم عزیز من! خوشبختی، نامه‌یی نیست که یکروز، نامه‌رسانی، زنگِ درِ خانه‌ات را بزند و آن را به دaستهای منتظر تو بسپارد. خوشبختی، ساختن عروسک کوچکی‌ست از یک تکّه خمیرِ نرمِ شکلْ‌پذیر... به همین سادگی، به خُدا به همین سادگی؛ امّا یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر... خوشبختی را در چنان هاله‌یی از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانینِ پیچیده‌ی ادراک‌ناپذیر فرونبریم که خود نیز درمانده در شناختنش شویم... خوشبختی، همین عطرِ محو و مختصرِ تفاهم است که در سرای تو پیچیده‌است.
마흐사
قول می‌دهم: در جهان، قدرتی وجودندارد که بتواند عشق را به کینه تبدیل‌کند؛ و این نشان می‌دهد که جهان، با همه‌ی عظمتش، در برابر قدرتِ عشق، چقدر حقیر است و ناتوان. ای عزیز! من نیز همچون تو در باب انهدام عشق، داستانهای بسیار خوانده‌ام و شنیده‌ام؛ امّا گمان می‌کنم _ یعنی اعتقاد دارم _ که علّتِ همه‌ی این ویرانی‌های تأسّف‌بار، صرفاً سست‌بودنِ اساسِ بِنا بوده‌است، و بیش از این، حتّی حقیقی‌نبودنِ بنا...
마흐사
به خدایم قسم که می‌دانم چه دلائل استواری برای افسرده‌بودن وجوددارد؛ امّا این را نیز به خدایم قسم می‌دانم که زندگی، در روزگار ما، درافتادنی‌ست خیره‌سرانه و لجوجانه با دلائل استواری که غم در رکاب خود دارد. غمِ بسیار مُدلّل، دشمنِ تا بُنِ‌ دندان مسلّح ماست. اگر به‌خاطر تزکیه‌ی روح، قدری غمگین باید بود ـ_ـ که البتّه باید بود __ ضرورت است که چنین غمی، انتخاب‌شده باشد نه تحمیل‌شده. غصّه، منطق خود را دارد. نه؟ علیه منطقِ غصّه حتّی اگر منطقی‌ترینِ منطق‌هاست، آستین‌هایت را بالا بزن!
마흐사
نامه‌ی چهاردهم عزیز من! باورکن که هیچ‌چیز به‌قدر صدای خنده‌ی آرام و شادمانه‌ی تو، بر قدرتِ کارکردن و سرسختانه و عادلانه کارکردنِ من نمی‌افزاید، و هیچ‌چیز همچون افسردگی و در خود فروریختگیِ تو مرا تحلیل نمی‌برد، ضعیف نمی‌کند، و از پا نمی‌اندازد. البتّه من بسیار خجلت‌زده خواهم‌شد اگر تصوّر‌کنی که این «منِ» من است که می‌خواهد به قیمتِ نشاط صنعتی و کاذب تو، بر قدرتِ کار خود بیفزاید، و مردْسالارانه __ همچون بسیاری از مردانِ بیمارِ خودپرستی‌ها __ حتّی شادیِ تو را به‌خاطر خویش بخواهد. نه... هرگز چنین تصوّری نخواهی‌داشت.
마흐사
زندگیِ مشترک را نمی‌توان یک‌بار به‌خطر‌انداخت، و باز انتظار داشت که شکل و محتوایی همچون روزگارانِ قبل‌ازخطر داشته‌باشد. چیزی، قطعاً خراب خواهدشد چیزی فروخواهدریخت چیزی دیگرگون خواهدشد چیزی __ به عظمتِ حُرمت __ که بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است... کاسه‌ی بلور را نمی‌توان یک‌بار از دست رهاکرد، بر زمین انداخت، لگدمال کرد، و باز انتظار داشت که همان کاسه‌ی بلورینِ روز اوّل باشد. من، ممنونِ آنم که تو، هرگز، در سخت‌ترین شرایط و دشوارترین مسیر، این کاسه‌ی نازکْ‌تنِ زودشکنِ بلورین را از دستهای خویش جدا نکردی
마흐사

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان