دستش حرارت و سنگینیای داشت که تنها دستهای واقعی چنین ویژگیای دارند. صد دست خیالی هم چنین گرمایی ندارند.
serendipity
او گلویش را صاف کرد و بعد سکوت کرد. شاید اصلاً چیزی نگوید. این بدترین کاری است که مردها انجام میدهند.
serendipity
اگر بهقدر کافی عاقل باشی، میدانی که این زندگی عرصهٔ دستکشیدن از چیزهایی است که بهدنبالشان هستی. پس چرا بهجای تقلا برای حفظ و بهدستآوردن، در دستکشیدن و ازدستدادن ماهر نشوی؟
fariba.
حس همدردی او منجر به گریه شد.
serendipity
پس دخترهای این دوره و زمانه وقتهایی که مشغول پرخاشگری نیستند، بدون احساسات عاشقانه با پسرها ارتباط میگیرند. درحالیکه دختران جوان نسل من هم عصبانیت را تجربه میکردند؛ اما آن را سر خودشان خالی میکردند و به خودشان صدمه میزدند و افسرده میشدند. دخترهای این زمانه یکمرتبه میگویند: آی نفسکش! و کسی را به سینهٔ دیوار میکوبند. چه کسی میتواند تعیین کند کدام منش بهتر بوده؟ در گذشته، دخترها به خودشان آسیب میزدند، حالا یک فرد محترم بیگناه آسیب میبیند و حالِ خود دخترها خوب بهنظر میرسد. اگر دربارهٔ انصاف صحبت کنیم، شاید گذشته زمانهٔ بهتری بوده.
serendipity
با نجوایی گفت: «فکر میکنم شاید آدم مزخرفیام.»
برای یک لحظه حرفش را باور کردم. فکر کردم قرار است به جرمی که مرتکب شده اعتراف کند، شاید به قتل. بعد فهمیدم همهمان فکر میکنیم آدمهای مزخرفی هستیم؛ اما فقط وقتی این موضوع را بهزبان میآوریم که از کسی تمنای عشق داشته باشیم، شبیهِ برهنهشدن است.
serendipity