بریدههایی از کتاب مجمع الجزایر گولاگ (جلد اول)
۳٫۷
(۱۵)
ایدئولوژی: این است آنچه به بدکاری آن توجیه دیرخواسته، و به بدکار هم آن عزم و استواری لازمه را میبخشد. نظریهٔ اجتماعی است که اعمال فرد بدکار را در چشم خودش و دیگران خوب جلوه میدهد، تا به جای نکوهش و نفرین، مدح و ثنا بشنود. عمال عصر تفتیش عقاید هم به همین صورت امیالشان را ضدضربه میکردند: با تمسک به مسیحیت؛ جهانگشایان با ستایش از شکوه و عظمت میهن؛ استعمارگران با نوید تمدن؛ نازیها با نژاد؛ و ژاکوبنها(ی دیروز و امروز) با تمسک به عدالت، برادری و سعادت آیندگان.
Saeid_esl
که اگر مردم در اجرای تکالیف و مسئولیتهای مدنیشان جانانه عمل میکردند، اصلاً دلیلی نداشت که هیچکدام از فصول این کتاب نوشته شود؟
حمیدرضا
اولین تلاش اینچنینی را هم استالین در رابطه با دادگاه سازماندهندگان قحطی صورت داد ــ تلاشی که چطور میتوانست موفق ظاهر نشود وقتی در آن روسیهٔ حاصلخیز همه گرسنه بودند و مرتباً کنجکاو و درگیر اینکه: «کجا رفت اینهمه نعمت؟» پس حتی قبل از آنکه اساساً رأی دادگاه هم صادر شود، کارگران و کارمندان ما از سر خشم خواستار اعدام این متهمان رذل بودند. با فرارسیدن دادگاه حزب صنعتی هم کار به برگزاری تجمعات و تظاهرات سراسری کشید (حتی با حضور دانشجویان). و همینطور راهپیماییهای میلیونیای که در روزنامهها انعکاس پیدا میکرد و غریو ملتی که پشت پنجرههای دادگاه فریاد میزدند: «مرگ! مرگ! مرگ!»
حمیدرضا
دقیقاً در همین مقطع بود که گام مهمی در جهت مشارکت عموم مردم برای دفع فاضلاب صورت گرفت؛ یعنی تقسیم عمومی مسئولیت کار. کسانی که هنوز جسماً به دریچههای فاضلاب فرونرفته و از طریق لولهها روانهٔ مجمعالجزایر نشده بودند میبایست پرچمافراشته در حمایت از دادگاهها روی زمین راهپیمایی میکردند و برای ضربشستهای دستگاه قضا هلهله سر میدادند. (و چه کار دوراندیشانهای! دهها سال میگذرد، تاریخ چشم باز میکند و معلوم میشود که گناه بازجوها، قُضات و دادستانها بیشتر از من و شمای شهروند نبوده! دلیل این سپیدی سزاوار مویمان این است که در زمانهٔ خود سزاوارانه «لبیک» گفتیم.)
حمیدرضا
پس دارند تو را با خودشان میبرند. طی بازداشت در روز روشن، همیشه لحظهٔ کوتاه و یگانهای هم هست موقعی که دارند تو را میبرند؛ خواه طبق همان معاملهٔ بزدلانهای که در خفا با آنها صورت دادهای، و خواه بیپرده و سلاحآخته از میان صدها بیگناه فلکزدهای دقیقاً مثل خودت. دهانت را نبستهاند. واقعاً میتوانی و واقعاً باید داد بزنی ــ که بازداشت شدهای! که این اراذلِ بزککرده مردم را اسیر میکنند! که این بازداشتها همه بر پایهٔ تهمت کذب است! که میلیونها تَن در مظان این تصفیههای خاموشاند! اگر این فریادها روزانه به کرات از جایجای شهر برمیخاست، آیا نمیشد که همشهریان ما سر راست بگیرند؟ و در اینصورت آیا نمیشد که بازداشتها اینقدر ساده نباشد؟
حمیدرضا
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۶۴ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۶۴ صفحه
قیمت:
۱۹۰,۰۰۰
۹۵,۰۰۰۵۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد