بریدههایی از کتاب عقرب های کشتی بمبک
۴٫۷
(۶)
داشتم گرم فکرهام میشدم که در زدند. همیشه همینجور است. تا آدم میآید گرم شود، در میزنند.
n re
فکر کردم چقدر خوب است که آدم چشم و دل سیر باشد.
n re
فکر میکنم اگر خواب نبود، زندگی خیلی بد و کسلکننده میشد. چون نصف آرزوهای آدم تو خواب برآورده میشود.
n re
به نظر او شاه واقعی شاه شطرنج است که تا آخر، یعنی تا مات شدن توی صفحه میماند و میدان را خالی نمیکند.
sosoke
گفتم: «به چه ورزشی علاقه دارین؟»
گفت: «اسبسواری.»
و من که تا آن روز، اسب که خوب است، حتی هیچ الاغی را از نزدیک ندیده بودم، به بنبست رسیدم و حرف کم آوردم. اگر میگفت فوتبال، حسابی بحث میکردیم و قورتش میدادم. اما اسبسواری هم شد ورزش؟ همهٔ سگ دوها را اسب بیچاره و زبانبسته میزند و جایزه و کاپ را میدهند به اسبسوار.
sosoke
آسایشگاه شلوغ بود؛ شلوغتر از همیشه. قبلاً گفتم که من به قبرستان میگفتم آسایشگاه؟ گفتم یا نگفتم؟ حالا میگویم. آسایشگاه یعنی جاییکه آدمها برای همیشه از شر ب.ب.ب. که همان بدبختی و بدهکاری و بیماری باشد راحت میشوند و میروند زیر خاک.
n re
دلم میخواست بدانم چی به چی است و ما کجای این روزگار هستیم.
n re
دلم برا ننهام بدجوری تنگ شده بود. برا دستهای مهربانش که همیشه بوی یک چیزی میداد. یا بوی شیر میداد، یا بوی زِفر تخممرغ، یا سبزی، یا نم دستمال گردگیری. و من حالا میفهمیدم که چقدر این بوها را دوست داشتم. حالا که او نبود و دنیام بیبو شده بود. بیبو و خاصیت.
sosoke
نشستم روی دله و شروع کردم به تیمپو زدن و خواندن: «دریا دریا دریا... عشق مو دریا... ساحل دریا... قاتل گرما...»
ممدو هم برای رد گم کردن شروع کرد به رقصیدن و قر دادن. سربازها از کنارمان گذشتند. یکی از آنها با اخم تشر زد: «بچه برو گم شو. قبرستون جای رقاصیه؟»
منو گفت: «ها. اینی که مُرده مطرب بوده، نذر کرده هفتهای یه بار سر خاکش بزنن و برقصن...»
sosoke
فکر میکنم اگر خواب نبود، زندگی خیلی بد و کسلکننده میشد. چون نصف آرزوهای آدم تو خواب برآورده میشود.
sosoke
حجم
۱۴۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۴۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۱۵,۵۰۰
۱۰,۸۵۰۳۰%
تومان