بریدههایی از کتاب بی خوابی
۴٫۰
(۶)
گمان میکنم همهٔ ما رازهای خانوادگی خودمان را داریم؛ زخمهایی که دلمان نمیخواهد سر باز کنند.
n re
آدمها وقتی میخوان تو رو از سر راهشون بردارن عوضی میشن
n re
«اگه زنها کارشون رو بلد باشن خیلی از ازدواجها نجات پیدا میکنن.»
n re
بعضی آدمها لیاقت چیزهایی که دارن رو ندارن. اونها همهچی رو به دست میآرن و بعد دستنخورده از کنارش مثل نسیم رد میشن.
n re
خستهام و طاقتم طاق شده
n re
چرا همیشه شب که میشود گذشته پیدایش میشود؟ ارواح، شبحها، غولها و خاطرات.
n re
هیچوقت بهخاطر احساساتت عذرخواهی نکن.
n re
از آسیبپذیر بودن متنفرم. من همیشه همانیام که مراقب همهچیزم. من هرگز کسی نبودهام که فروبپاشد.
n re
حس خوبی داره کسی رو داشته باشم که طرف من باشه
n re
گاهی حس میکنم باید برای همهٔ آدمها همهچی رو سرپا نگه دارم و همین کلافهکنندهست
n re
هیچ اجباری برای دوست داشتن آدمها وجود نداره، حتی اگه خویشاوندت باشه
n re
«مردسالاری باعث شده زنها نگران بالا رفتن سنشون باشن.
n re
ترسهای بچگی همیشه در عمق وجود آدم حضور دارند.
n re
ظاهراً آدمها برای تمام کردن زندگی مشترک در مقایسه با شروعش عجلهٔ بیشتری دارند.
n re
چیزهایی وجود دارند که اگر سعی کنی هم نمیتوانی درکش کنی. اگر سعی کنی درکشان کنی دیوانه میشوی.
n re
چند تا تخممرغ نشکونی نمیتونی املت درست کنی، این حرفی بود که پدرم اغلب بیمناسبت کاملاً توی یک وضعیت نامناسب میگفت.
n re
اگر مسئله عشق نباشد، پول است. اینها همان چیزهاییاند که توی دانشکدهٔ حقوق یاد گرفتهایم. دو محرک اصلی برای هر عملی.
n re
مگر چقدر تمام چیزها، خاطرهها را یادمان میآید؟ برای تمام چیزهایی که دربارهٔ خودمان و اطرافمان میدانیم زیادی به خاطره متکیایم، اما در واقع چیز کمی به خاطر میآوریم؛ چیزهایی مثل تهمایهای از احساسات، عطر، یکلحظه یا پروندههای خرابشده، صفحههای گمشده، پارهشده یا سوخته توی مغزمان، دیسکهای غیرقابلخواندن. خاطرات مثل زمان مدام از سر ادراکمان سر میخورند.
n re
«صادقانه بگم فکر میکنم بیشتر مردم دیوونهن. منم شاملشون میشم. دنیا یه دیوونهخونهست.»
n re
ماندهام چرا همیشه زنها باید همهچیز را توی خانه سروسامان بدهند،
n re
حجم
۳۲۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۴ صفحه
حجم
۳۲۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۴ صفحه
قیمت:
۱۷۹,۹۰۰
تومان