بریده‌هایی از کتاب ابر ذهن ها

یکی از این توانایی‌های او در خردسالی کشف شد. او نمی‌توانست لغت‌هایی که در مدرسه یاد گرفته بود را حجی کند. زمانی که پدرش خواست در حجی کردن کلمات به او کمک کند، بعد از مدتی تلاش ناموفق به پدرش گفت: "پدر لطفاً بگذار بخوابم، من خیلی خسته‌ام". او کتاب کلمات را زیر سرش گذاشت و خوابید. وقتی کایس از خواب بیدار شد فهمید که می‌تواند تمامی کلمات را به خوبی حجی کند. انگار که او در خواب از تمام کلمات کتاب عکس گرفته بود. او همین کار را برای بقیه درس‌های مدرسه انجام داد.

وقتی ما یک گل را لمس می‌کنیم، نباید به طور عادی این کار را انجام دهیم ما باید احساس کنیم که هستی را لمس می‌کنیم و اگر به چیزی عشق بورزید آن چیز نیز به شما عشق خواهد ورزید و رازش را به شما خواهد گفت، حتی اگر یک انسان باشد و شما وقتی راز او را بدانید می‌توانید راحت‌تر با او ارتباط برقرار کنید.