بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یکی برای خانواده‌ی مورفی | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب یکی برای خانواده‌ی مورفی

بریده‌هایی از کتاب یکی برای خانواده‌ی مورفی

۴٫۵
(۲۵۲)
احساس کنم خدا کم‌کم داره بهم توجه می‌کنه. طوری که دست کمکش رو به طرفم دراز کرد و منو بیرون کشید، گرد و خاکم رو تکوند و گفت که فقط باید آدم فوق‌العاده‌ای باشم که هستم.
بهار قربانی
مادرم همیشه بهم می‌گفت که هیچی نیستم، چه خوب چه بد. ولی اون این‌طوری نیست، وقتی می‌گه که باهوشم، یعنی هستم. وقتی می‌گه که بامزه‌ام، یعنی هستم. وقتی می‌گه که ‌چقدر باملاحظه هستم، اون‌طوری می‌شم.
بهار قربانی
چه کار کردم؟ هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم این‌جوری بشه. خب چرا... فکرش رو می‌کردم، ولی تصور می‌کنم فکرش رو نمی‌کردم.
بهار قربانی
«نمی‌دونی چقدر بچه‌ی بهزیستی بودن... نمی‌تونی باور کنی چطور... آدم احساس حقارت می‌کنه... و من...»
بهار قربانی
به دنیل فکر می‌کنم و حالتی که گفت چون مامانشه مجبوره حرف‌های خوب بزنه. و فکر می‌کنم چرا مامان من نمی‌تونست اون‌طوری باشه. چرا نمی‌تونست همیشه مامانی باشه که "دخترو ببوس" رو می‌خوند. از دستش عصبانی‌ام ولی دلم براش تنگ شده.
بهار قربانی
مادرم هیچ‌وقت ساکت نمی‌موند تا به حرف‌های من گوش بده. و فهمیدم که رابطه‌ای بین ساکت موندن و گوش دادن هست.
بهار قربانی
یادم می‌یاد که مادرم یه چراغ‌قوه بهم می‌داد، بلندم می‌کرد تا توی جعبه رو ببینم، بعد ازم می‌پرسید که چه سایز و چه رنگی می‌خوام انگار که توی مغازه نشسته بودم و خانم فروشنده با ژورنالی در دست ازم سؤال می‌کرد.
شلاله
«گرچه هر کسی می‌تونه دنیای اطراف خودش رو، مثل خونواده‌اش رو عوض کنه، ولی آدم‌های کمی هستن که می‌تونن دنیا رو در سطح جهان عوض کنن.»
Mähi
. فکر می‌کنم که بعضی وقت‌ها نمی‌دونی چی می‌خوای برای اینکه نمی‌دونی چیز دیگه‌ای هم وجود داره.
Mahdieh
"از کارهایی که نمی‌کنی پیشمون می‌شی نه از کارهایی که می‌کنی. "
غزل
فکر نمی‌کنی که قدرت زیادی می‌خواد تا آدم بذاره دیگرون کمکش کنن؟» کمی به طرف من خم می‌شه. «خیلی آسونه آدم درو روی خودش قفل کنه کارلی. قدرت می‌خواد که آدم با چیزهایی روبه‌رو بشه که ازشون می‌ترسه.»
غزل
فکر می‌کنم که بعضی وقت‌ها نمی‌دونی چی می‌خوای برای اینکه نمی‌دونی چیز دیگه‌ای هم وجود داره.
غزل
با قدم‌های بلند به طرفم می‌یاد و می‌شینه. «چی کار می‌کنی؟» ـ فکر می‌کنم. ـ چرا این کارو می‌کنی؟ از اینکه چقدر از دنیا بی‌خبره خنده‌ی نیمه‌کاره‌ای می‌کنم. «بعضی وقت‌ها نمی‌تونی جلو فکر کردنت رو بگیری. حتی اگه نخوای فکر کنی.»
غزل
ـ کارلی، یه روز باید بفهمی که خشمی که از دنیا داری فقط خودتو اذیت می‌کنه.
غزل
قبل از اینکه بیام اینجا، حتی نمی‌دونستم که می‌خوام فرق داشته باشه. مثل وقتی که خانم مورفی سعی می‌کرد وادارم کنه پیتزا هاوایی بخورم. فکر می‌کردم که چیز مزخرفیه، ولی بالاخره خوردم و خیلی دوست داشتم. فکر می‌کنم که بعضی وقت‌ها نمی‌دونی چی می‌خوای برای اینکه نمی‌دونی چیز دیگه‌ای هم وجود داره
فاطمه.م
الا فکر می‌کنم، گرچه سیب از درخت به وجود می‌یاد، ولی می‌تونه روی زمین بیفته و از تپه‌ای قِل بخوره و بره پایین و به جای کاملاً متفاوت برسه. یه... جای... کاملاً متفاوت.
mahzooneh
«خب، فکر می‌کنم بعضی‌وقت‌ها قلبمون ما رو هدایت می‌کنه.»
mahzooneh
کاغذ هدیه رو پاره می‌کنم و انگشت‌هام رو روی کلمات "قهرمان یکی باش" سر می‌دم.
mahzooneh
اگه می‌خوای به خودت دروغ بگی، سعی کن دروغت قانع‌کننده باشه
mahzooneh
دهنش جمع می‌شه. «خب.» صداش مثل بمبی می‌مونه که تیک‌تیک می‌کنه. «خونه‌ی قشنگیه. جاش خوبه. بختت بلنده.» ـ فکر می‌کنم باید یه بلیت بخت‌آزمایی بخرم. ـ کارلی، یه روز باید بفهمی که خشمی که از دنیا داری فقط خودتو اذیت می‌کنه.
mahzooneh

حجم

۱۶۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۱۶۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان