- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب دردانه کرمان
- بریدهها
بریدههایی از کتاب دردانه کرمان
۴٫۱
(۷)
بهش گفتم «حسین، ما اینهمه شهید تو کرمان داریم؛ تو میری شیراز؟!». گفت: شهید جاویدی، کسی بود که در نهر جاسم، در عملیات کربلای ۵، پابرهنه روی آتش سرخ راه میرفت. اگه شهید جاویدی، در کربلای ۵، جان حاجقاسم رو نجات نداده بود، امروز حاجقاسم نبود تا به مردم عراق و سوریه و فلسطین و... کمک کنه. من مخلص هرکسی هستم که برای حاجقاسم کاری بکنه.
𝓐𝓻𝔃𝓮𝓼𝓱𝓲💚
ارادت عجیبی به سردار سلیمانی داشت. روزی ازش پرسیدم «نظرت در مورد سردار چیه؟». گفت «به وحدانیت خدا قسم میخورم که امام زمان هم برای سردار سلیمانی دعا میکنه.». گفتم «میدونی چی میگی؟!». گفت: اگه امام زمان، چهل یار مثل سردار داشت، قطعاً ظهور میکرد.
z.n
زنگ زد و گفت «با خانم آماده شین، بریم گلزار شهدا.». آماده شدیم. آمد دنبالمان. با هم رفتیم گلزار شهدا. وقتی آنجا رسیدیم، دیدم غیر از ما، دوستان دیگر محمدرضا هم هستند. حاجحسین با هزینهٔ خودش برای محمدرضا مراسم سالگرد گرفته بود. آنجا به خانمم گفت «مادر، میشه برای من هم دعا کنی؟». خانمم، دو دستش را بالا برد و گفت: «خدایا، پسرم حسین رو عاقبت به خیر کن! آرزوش رو برآورده کن!».
𝓐𝓻𝔃𝓮𝓼𝓱𝓲💚
گفت «شما که اومدهاید اینجا، در کنار بچّههای سوری میجنگید، ثوابتون، چندین برابر این بچّههاست. اگه اینها مجاهد هستند، کشور خودشونه؛ فقط ثواب مجاهدت رو میبرند؛ ولی شما ثواب مجاهدت و مهاجرت را میبرین؛ چون هم از وطن و هم از خانوادهتون دورین.». خم شد پای مرا جلوی مردم بوسید.
𝓐𝓻𝔃𝓮𝓼𝓱𝓲💚
عادتش بود که هر تحویل سال، حرم امام رضا (ع) باشد. همین که حسین پا شد، من هم باش از جام بلند شدم. آمد سمتم، و گفت «ننه، تو چرا از جات بلند شدی؟! من خم میشم، سرِ گُلت رو میبوسم.». دست و پیشانیام را بوسید. آن شب، حس غریبی تو قلبم بود. پیش خودم میگفتم: حسین، مثل هر سال داره میره مشهد؛ پس چرا قلبم اینجوریه؟! از همه خداحافظی کرد و رفت. این، آخرین دیدار من و حسین بود.
𝓐𝓻𝔃𝓮𝓼𝓱𝓲💚
حجم
۵۳۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۸۸ صفحه
حجم
۵۳۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۸۸ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان