سرم را از پنجره درمیآورم و بیهدف، به دوردستهای بیکران، خیره میشوم. همه چراغها سبزند: یقیناً به این
nazanin z
حالا دیگر همه دست به قلم میبرند و مینویسند. حالا دیگر هر که دلش میخواهد مینویسد. حالا دیگر آنکه روحش کثیفتر و سیاهتر از چکمههای بنده است و آنکه قلبش نه در رحم مادر بلکه در آهنگرخانه ساخته و پرداخته شده، و آنکه همانقدر حقیقت و صداقت دارد که بنده ملک و املاک، گستاخانه به خود اجازه میدهد در طریقت نیکان و خوشنامان، در طریقتی که به پیامبران و حقیقتپرستان و بیزاران از زر و سیم تعلق دارد طی طریق کند. آقایانِ عزیز من! حالا دیگر این طریقت عریضتر و گستردهتر از پیش شده است اما کو آنکه در آن طی طریق کند؟ کو آن نوابغراستین؟ به خدا که با چراغ هم نمیشود پیدایشان کرد!..
nazanin z
آدمهای تحصیل کرده غالباً نه با پول بلکه با زبانِ خوش و مودبانه پا بر حلقوم گذاشتنها رام میشوند.
اعظم آسمانی