بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب انگار همه بیگناه هستند | طاقچه
کتاب انگار همه بیگناه هستند اثر شعبان مرتضی‌زاده نوری

بریده‌هایی از کتاب انگار همه بیگناه هستند

امتیاز:
۳.۱از ۹۱ رأی
۳٫۱
(۹۱)
«نصف عمر آدمی حماقته، نصف دیگرش هم دست و پا زدن تو این حماقت»
athena
این بدن از دست شماها زجرها کشیده...
athena
گدا همیشه گدا است، مقصر روزگاره که ما رو محتاج این گدا گشنه‌ها کرده....
Mohi:/
«می‌خواهند هر چه زودتر دَفنَم کنند» صدای «لا اله الاّ الله» می‌آید. روی جسدم نشسته‌ام. جسدی که در تابوت روی دستهای مردم به سمت قبرستان در حرکت است. زانوهایم را روی سینه‌هایم جمع کردم و تکیه گاه چانه‌ام کردم، دستهایم را دورش حلقه زدم و به جمعیت نگاه می‌کنم. به چپ و راست تاب می‌خورم. به جسدم، که رویش نشسته‌ام، خیره شده‌ام با کفن تمیزی پوشیده شده‌ام. باورم نمی‌شود مرده باشم و این همه جمعیت مُردنم را تائید کنند. همانطور که نشسته‌ام سَر بر می‌گردانم. پاهای کبودم از کفن بیرون است. شصت پاهایم را با طناب به هم بسته‌اند مثل همه مرده‌ها. سر بر می‌گردانم و کفن سفیدی که صورتم را پوشانده، نگاه می‌کنم. کفن به قدری به صورتم چسبیده که انگار پارچه‌ای کشی روی صورتم کشیده‌اند. چانه‌ام با رد چاله‌ای کوچک معلوم است. برآمدگی سبیلم، که همیشه به پُرپُشتی و زیبائیش می‌بالیدم مشخص است. همه
کاربر ۵۹۰۷۷۲۰
بچه‌ها اینها همه حرفه، قسمت مِسمَت، همه شاهکلاهی که سرما بدبخت بیچاره‌ها می‌گذارند تا زیر بار این زندگی سگی جا نزنیم
baran
مردم، اگر چه ظاهرشون مخالفه، باطنشون مشتاقه
Mohi:/

حجم

۴۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۴ صفحه

حجم

۴۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۴ صفحه

قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد