سکوت. ژَن و ارنستو خاموش میمانند. خانه یکپارچه سکوت است. شب است، شب مهتابی. تابستان است، و شبی از شبهای اوایل تابستان.
ژَن: وقتی که بروی، ارنستو، اگر من همراهت نیایم، معنیش این است که ترجیح میدهم بمیری.
ارنستو: از هم که جدا باشیم، فرقی با مردهها نداریم، مردهایم.
JİLA
معنی مرگ، از نظر بچهها، این بوده که دیگر هیچوقت پدر و مادر را نبینند. ترس از مردن برای آنها در از دست دادن پدر و مادر خلاصه میشده.
JİLA
زخم بر دل نشسته را گویی با حضور خاطره حفظ میکرد، تا دم مرگ. آن زخم را از آن پس همیشه با خود داشت
JİLA
زخم بر دل نشسته را گویی با حضور خاطره حفظ میکرد، تا دم مرگ. آن زخم را از آن پس همیشه با خود داشت.
JİLA