بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سفر | صفحه ۲۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سفر

بریده‌هایی از کتاب سفر

نویسنده:جیمز نوربری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۳۵۰ رأی
۴٫۲
(۳۵۰)
«جالبه که وقتی با دید تازه به چیزهای ساده نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که می‌تونن بیشترین شادی رو به ارمغان بیارن.»
Fahmiraaa
اژدهای کوچک به اقیانوس بی‌کرانی خیره شد که دورتادورشان را گرفته بود. آهی کشید و گفت: «هیچ‌وقت دیگه این‌قدر گم نشده بودیم.» پاندای بزرگ گفت: «اگه حس می‌کنی گم شدی، فقط چشم‌هات رو ببند. صدای کوبیدن آب به کلک رو گوش کن. آفتاب رو روی پوستت و نسیم رو روی صورتت حس کن. این‌جوری خیلی زود خودت رو پیدا می‌کنی.»
Fahmiraaa
«خودمون انتخاب نکردیم که این‌جا باشیم. ولی خب، الان این‌جاییم... و اگه فقط یه لحظه سعی کنی اتفاق‌هایی رو که افتاده فراموش کنی و به اطراف نگاه کنی، شاید متوجه بشی این یکی از زیباترین لحظه‌هاییه که تا الان تجربه‌ش کردیم.»
Fahmiraaa
«این کلک یه‌کم شبیه ماست. جایی که بوده نباید تعیین‌کنندهٔ جایی باشه که می‌ره.»
Fahmiraaa
«ترسیدن طبیعیه، ولی خب گاهی درهرحال باید ادامه بدیم. ترس مانع مردن نمی‌شه، ولی می‌تونه مانع زندگی‌کردن بشه.»
Fahmiraaa
«و اگه خودت رو فراموش کردی، فقط به ستاره‌های آسمون نگاه کن. یا به صدای شاخه‌های درخت کاج گوش کن که با نسیم غروب تکون می‌خورن. اون‌ها دارن همون کاری رو می‌کنن که طبیعت توی همین لحظه براشون در نظر گرفته.»
Fahmiraaa
«هر چیزی که لازم داری همین الان هم درونته.»
Fahmiraaa
«ذهن یه جورایی خیلی شبیه باغه؛ نیاز به مراقبت و توجه داره، زحمت داره. اگه به حال خودش رها بشه، خیلی زود پر از علف هرز می‌شه، و جایی که علف هرز زیاد باشه گُل‌ها نمی‌تونن رشد کنن.»
Fahmiraaa
«تغییر، حتی اگه ندونی نتیجه‌ش چی می‌شه، بهتر از حرکت نکردنه.»
Fahmiraaa
«تو چطور این‌قدر خردمندی، پاندای بزرگ؟» پاندای بزرگ لحظه‌ای درنگ کرد و گفت: «همهٔ ما درونمون خرد داریم دوست کوچیک من، اما خرد یه ندای خیلی آروم و ملایمه، بنابراین شاید برای شنیدنش باید خیلی خاموش باشی.»
محدثه
تغییر، هرچند کمی ترسناک، امکان‌پذیر است و با صبر و حوصله می‌تواند به چیزهای بهتر منجر شود.
کاربر ۲۳۱۱۲۶۰
اژدهای کوچک گفت: «فکر نکنم دنیا هیچ‌وقت درست اون‌طوری بشه که من می‌خوام؛ بعضی چیزها رو هم هیچ‌وقت نمی‌تونم تغییر بدم. ولی فکر کنم شاید تغییر کردم؛ طوری که چیزهایی رو که قبلاً نمی‌تونستم بپذیرم کم‌کم دارم باهاشون کنار می‌آم.»
Naarvanam
«همهٔ ما درونمون خرد داریم دوست کوچیک من، اما خرد یه ندای خیلی آروم و ملایمه، بنابراین شاید برای شنیدنش باید خیلی خاموش باشی.»
Naarvanam
«من متوجه شدم همیشه یه موقعیت نیست که باعث ناراحتی من می‌شه، بلکه دید من به اون موقعیته که باعث ناراحتیم می‌شه.
Naarvanam
اژدهای کوچک گفت: «انگار هرچی بیشتر مشتم رو باز می‌کنم، دنیا چیزهای بیشتری توش می‌ذاره.»
Naarvanam
پرسید: «پاندای بزرگ، جهان هستی چیه؟» پاندای بزرگ گفت: «می‌خوام فکر کنم که دوست ماست؛ اگه بذاریم که باشه.»
Naarvanam
گفت: «اگه قراره گم بشیم، خوشحالم که با تو گم می‌شم.»
Naarvanam
می‌خواست به او کمک کند، او را در آغوش بگیرد و به او بگوید که درست می‌شود. اما خودش هم از پا درآمده بود و قدرت حرف‌زدن نداشت.
Naarvanam
«تغییر، حتی اگه ندونی نتیجه‌ش چی می‌شه، بهتر از حرکت نکردنه.» «ذهن یه جورایی خیلی شبیه باغه؛ نیاز به مراقبت و توجه داره، زحمت داره. اگه به حال خودش رها بشه، خیلی زود پر از علف هرز می‌شه، و جایی که علف هرز زیاد باشه گُل‌ها نمی‌تونن رشد کنن.»
محدثه
پاندای بزرگ گفت: «تو احساست رو با من در میون گذاشتی. در میون گذاشتنِ مسائل زندگی، چه خوب و چه بد، ما رو به هم نزدیک‌تر می‌کنه و باعث می‌شه بتونیم به هم کمک کنیم.» اژدهای کوچک گفت: «اگه یه زمان به کمک احتیاج داشتی، من بهت کمک می‌کنم.» پاندای بزرگ در جوابش گفت: «تو هر روز بهم کمک می‌کنی؛ همین که خودت باشی کافیه.»
gharib206

حجم

۸٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۸٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۱,۷۰۰
۷۰%
تومان