بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دوباره فردوس | طاقچه
کتاب دوباره فردوس اثر سیدعلیرضا مهرداد

بریده‌هایی از کتاب دوباره فردوس

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۳۱ رأی
۴٫۴
(۳۱)
خواب دیدم کسی آمد درِ این خانه را زد. رفتم در را بازکردم. کسی پشت در بود و یک سینی روی دستش داشت. روی سینی را هم یک پارچه‌ای کشیده بود. گفت:این مربوط به شماست. آن را به من داد و رفت. در را بستم و آمدم. روپوش را که برداشتم، دیدم توی سینی یک لبادهٔ زربافت بود و روی لباده یک نامه بود. نامه را باز کردم. نوشته بود آقای سیدعلی خامنه‌ای، هدیه‌ای است از طرف حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به شما. این هدیه را قدر بدانید. نامه را به چشم مالیدم. لباده را پوشیدم و مقابل آینه ایستادم. این لباده بسیار زیبا بود و اندازه و برازنده بود. حالا تعبیرش چه می‌شود؟ خندیدم و به‌مزاح گفتم:«شما شاه می‌شوید!» _ چه می‌گویی آقا سید؟! من دارم با شاه مبارزه می‌کنم. دعا کنید بتوانم خدمتگزار مردم باشم.
ایمان
همین مردم‌داری و دلداری‌دادن‌ها، تلخیِ فاجعهٔ زلزله را کم کرده بود و مراجعه به پایگاه امداد روحانیت را لذت‌بخش. دوازده سالم بود که با پدرم به پایگاه امداد رفتم. پدرم به روحانیت علاقه داشت. وقتی وارد شدیم، دیدم یک طلبهٔ سید عبایش را کنار گذاشته و مشغول کار بود. پدرم آرام گفت:پسرجان، رسیدی زود سلام کن. گفتم:برای چی؟ گفتند:برای اینکه ایشان در سلام‌کردن پیش‌دستی می‌کنند؛ هم به بچه‌ها و هم به بزرگ‌ترها. تو باید اول سلام کنی. گفتم:چشم. وقتی رسیدیم تا خواستم بگویم سلام، دیدم آقا سلام کردند. این تصویر، سال‌هاست در ذهنم قاب شده.
کاربر ۳۲۷۷۸۵۶
آرامشی که در رفتارش بود و بشاشیتی که در چهره‌اش نمایان بود هرگز تداعی نمی‌کرد که او مردی سخت مبارز است
ایمان
گروهی به سرپرستی سیدجمال جلیلی داخل کمپ‌ها می‌گشتند و ضمن شناسایی زمین‌های مناسب برای خانواده‌ها، برایشان جای گرم‌خانه را مشخص می‌کردند؛ به آنها آموزش می‌دادند که چطور و در چه متراژی زمین را بکنند و چقدر گود کنند. بعد برآورد می‌کردند که برای این خانواده چند قطعه چوب لازم است. گاهی اوقات آقا شخصاً این کار را انجام می‌دادند. خودم دیدم آقای خامنه‌ای یک قطعه چوب پنج متری بر دوش گذاشته بودند و برای یک خانواده می‌بردند تا سقف خانه‌اش را بسازد.
ایمان
در روستای خانکوک هنوز هم یکی از چوب‌های باقی‌مانده از زمان زلزلهٔ سال ۴۷ نگهداری می‌شود. روز عاشورا وقتی هیئت عزاداری به مسجد و محل نگهداری آن چوب می‌رسد، توقف می‌کند و برای سلامتی آیت‌الله خامنه‌ای دعا می‌کنند.
یاس سفید
محل احداث پایگاه امداد روحانیت ابتدای محلهٔ سردشت کنار میدان وسیعی نشان‌گذاری شد که بعداً در آن کمپ دو احداث گردید. آنجا زمینی بود که در آن چادر زدند و مستقر شدند. روی تابلویی که آقای غنیان از مشهد آورده بود، همین عنوان نوشته شده بود:پایگاه امداد روحانیت. مردم ولی در محاورات خود می‌گفتند کمپ روحانیت یا در عین سادگی و صمیمیت می‌گفتند چادر شیخ‌ها. می‌گفتند مسئول چادر هم یک روحانی سید و قدبلندی است با ریش مشکی که نمی‌دانیم اسمش خمینی است یا خامنه‌ای!
zahraa

حجم

۵۷۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۵۷۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۲۷,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد