ـ مگر آقای خمینی چی گفت، چی کار کرد؟ من میدانم آقای خمینی نمیگذارد خون این شهدا پایمال بشود... آقای خمینی پدرتان را درمیآورد. خون شهدای مظلوم یقهٔ شماها را میگیرد.
ـ میدانید شما با کی مخالفید؟ شما میخواهید تنها شاهِ شیعهٔ دنیا را از بین ببرید... تنها شاهِ شیعه! تازه اعلیحضرت خیلی با مهربانی برخورد کرد که نکشتش! اعلیحضرت خیلی به همهٔ شماها لطف کرد.
Khazaei_118
ـ شام... شامِ اعلیحضرت این روزها خوردن دارد. کافی است یک لقمه بخوری! اشتهات باز میشود.
پدر میگفت: «لقمهٔ ظالم را اگر به دریا بریزی ماهیها هم لب نمیزنند، شوخی نیست نانِ ظالم را خوردن.»
Khazaei_118
سهراب، آن خون پدرت بود که از انگشتهاش میچکید، حالا میخواهی برو میخواهی نرو.
هفتصد و چهل و نه