آخ که دلم لک زده برای اینکه روی تخت دراز بکشم و با خیال راحت کتاب بخوانم
da☾
مویا، راستش این کافه تنها جایی است که طبعم میگیرد بیایم.
da☾
غروب را دوست دارم مویا. دلم میخواهد توی این حیاطخلوت بنشینم و غروب را نگاه کنم.
da☾
باید برایت تعریف کنم چه حسی نسبت به اینهمه گند و کثافت دارم. هیچ کسِ دیگر نیست که باهاش درددل کنم و فکرهایی را که اینجا دارم برایش بگویم.
da☾
تنها جایی که توی این مملکت آرامش دارم همینجاست. بقیهٔ کافههای اینجا را که میبینم عُقم میگیرد.
da☾
آدم واقعاً غصهاش میگیرد وقتی میبیند زندگی خفتبار این مردم حتی بهترین ذهنهایشان را هم با تعصب ایدئولوژیک آلوده میکند.
rezai milad
مویا، توحش و بیخردی در این سطح فقط توی این مملکت ممکن است. آخر کجای دنیا یک جانی بالفطره میشود پدر معنوی مردم؟
rezai milad
تو را به خدا شانس ما را میبینی؟ اینهمه کشور توی دنیا هست، آنوقت ما عدل باید توی این خرابشده به دنیا میآمدیم که مهد حماقت و جنایت است.
rezai milad
آخ که دلم لک زده برای اینکه روی تخت دراز بکشم و با خیال راحت کتاب بخوانم
da☾
برایم لذتی بالاتر از این قابلتصور نیست که خودم را توی یک چهاردیواری حبس کنم تا کتاب بخوانم و فکر کنم و استراحت کنم.
da☾
میخواهم کودکی نکبتیام را که توی این مملکت و این خانهٔ دیوارکشیشده گذراندهام کلاً از ذهنم پاک کنم. یاد سالهایی که اینجا سپری کردم میافتم اعصابم خرد میشود؛ آخر بیست سال اول زندگیام واقعاً نکبت بود مویا.
da☾
برای من خانواده یک چیز تصادفی است و کوچکترین اهمیتی ندارد.
da☾
چقدر از جمعیتهای بزرگ متنفرم. اصلاً دست خودم نیست؛ وقتی میبینم یک جایی آدم زیاد جمع شده حالم بد میشود.
da☾
تلویزیون کلاً مایهٔ عذاب است دیگر.
da☾
تحمل این مردم اعصاب فولادین میخواهد.
da☾
تو را به خدا شانس ما را میبینی؟ اینهمه کشور توی دنیا هست، آنوقت ما عدل باید توی این خرابشده به دنیا میآمدیم که مهد حماقت و جنایت است.
da☾