بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سیب | طاقچه
کتاب سیب اثر زهرا بیگدلی

بریده‌هایی از کتاب سیب

نویسنده:زهرا بیگدلی
امتیاز:
۴.۰از ۱۱۱ رأی
۴٫۰
(۱۱۱)
«دل من یه روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم دنیا زد و رفت پاشنهٔ کفش فرارو ور کشید آستین همتو بالا زد و رفت یه دفعه بچه شد و تنگ غروب سنگ توی شیشه فردا زد و رفت حیوونی تازگی آدم شده بود به سرش هوای "حوا" زد و رفت»
tazi
- خب اینکه خیلی خوبه. منم اهل خلاف نیستم. لبش به لبخند کج شد. دلم گفت بلند شوم و از نگاهش فرار کنم. رنگ چشم‌هایش تغییر کرده بود و راحت حدس می‌زدم از آن کثافت‌های روزگار است. به حرف دلم گوش دادم و بلند شدم که نگاهش بالا آمد. - کجا؟ مگه دنبال جای خواب نمی‌گردی؟ پوزخندی زدم و با نفرت چشم‌های حریصش را هدف گرفتم. - من دنبال جای زندگی‌ام نه خواب. آدم‌های مثل تو این شهر رو به لجن کشیدن که دختر تنهایی مثل من جرئت نکنه حقیقت رو بگه و به هزار دروغ چنگ بزنه. در را باز کردم و توجهی به صدا زدنش نکردم و در آهنی را محکم به چهارچوبش کوبیدم. شیشه‌ها لرزیدند و دیدم که خودش از شیشه‌های در مغازه‌اش بیشتر لرزید و به اطراف نگاه کرد.
fatemeh
زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست، امتحان ریشه‌هاست...
کاربر ۵۴۳۹۸۶۸
غرض از گفتن این حرفام اینکه من خوب می‌فهمم حالتو مادر؛ یه وقت فکر نکنی از روی بی‌درکی ازت می‌خوام صبوری کنی، از روی تجربه می‌گم، از بین می‌ری مادر، یه‌کم آروم کن دلتو.
سیده مهرنوش هوشور
زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست، امتحان ریشه‌هاست...
کاربر ۵۴۳۹۸۶۸
زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست، امتحان ریشه‌هاست...
کاربر ۵۴۳۹۸۶۸

حجم

۳۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

حجم

۳۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد