در واقع ابراز احساسات عاشقانه، برای مردم خمیازهآور است؛ بهجز برای کسی که وسط تجربهکردنش است.
مامو
قصهٔ زندگی یک بدبخت، برای همه، بهجز خودِ بدبختش جذاب است.
elnaz.book
همیشه به این مشغول بودم که در ذهنم از آدمها ورژنی بهتر از خودِ واقعیشان بسازم. شاید از این میترسیدم که تمام شوند.
مامو
قصهٔ زندگی یک بدبخت، برای همه، بهجز خودِ بدبختش جذاب است.
مامو
کاش او در آسمانها با ما در حال وخیکردن باشد. من یک خداوند شوخطبع را دوستتر میدارم.
مامو
- بهنظرت چرا یهو یکی برای یکی دیگه کافی نیست؟
- نمیدونم... چه میدونم... لابد از اول کافی نبوده. وقتی یه رابطه شروع میشه، همون روزای اول میفهمی این آدم برات کافیه یا نه. همون موقع به خودت میگی این برای من بسه. اینکه نگی و ادامه بدی، مقصر خودتی.
مامو
هیولای فرانکشتاین خاطرات، جرقههای ناگزیر غشای کورتکس مغز برای تداعی اندوهبار یادها.
مامو
مرکز ثقلی فروبرنده، سیاهچالهای که روح را میبلعید و من خردهسیارک سرگردانی که تسلیم عظمت فروبرندگیاش شدم.
مامو
در همهٔ اینها، وقتی به مرزهای موفقیت نزدیک میشوم، همهچیز ناگهان برایم تمام میشود. آنوقت هر صبح، درست وقتی چشمهایم را باز میکنم و هر عصر، وقتی در مسیر خانهام، ندایی درونی متقاعدم میکند که در آن شغل، آدمی نیستم که واقعاً دلم میخواهد باشم و بهتر است تا از دروازههای پیروزی عبور نکردهام و طعم مسخکنندهٔ موفقیت را نچشیدهام، بروم دنبال چیزی که خوشحالم میکند. برای همین، در تمام زندگیام مشغول ناخنکزدن به صنفهای متعدد بودهام و هیچوقتِ خدا به مرحلهٔ بهرهبرداری دائمی از یک تخصص نرسیدهام.
مامو
در همهٔ اینها، وقتی به مرزهای موفقیت نزدیک میشوم، همهچیز ناگهان برایم تمام میشود.
مامو