بریدههایی از کتاب ضیافت در حبس
۴٫۷
(۶)
گناه یعنی بدانی که هدف جای دیگری است و چشمت را بر آن هدف ببندی. دروغ، چنین بلایی سر شخصیت انسان درمیآورد.
Pasdar_113
مؤمنان که کنار هم باشند، شیطان کمتر میتواند بینشان رخنه کند.
Pasdar_113
میگفت: «به خدا قسم امام زمان همین طور است. نیت شما را هم میشنود؛ نیت شما را هم میپذیرد.»
Pasdar_113
زندگی گردنههایی دارد که بیهمرهی دوست، نفسگیر است.
Pasdar_113
دروغ هویت آدم را عوض میکند.
Pasdar_113
از آقازادگی همینش به ما رسید! بقیه رانت خوردند و ترکیه رفتند، ما را با احترام روانه زندان کردند!
Pasdar_113
برای بار دوم باشگاه رفتم. یک دست بازی کردم. از کسی که دیروز باخته بودم، بردم. آبروی روحانیت را برگرداندم.
Pasdar_113
پیامبر گفته بود: «خداوند دوست دارد مؤمن اگر کاری را به عهده میگیرد، محکمکاری کند.»
Pasdar_113
دیر و زود دارد، اما چیزی در دیوانش کم و گم نمیشود.
Pasdar_113
اخلاص در یک سیلی خوردن را چقدر برکت میدهد.
Pasdar_113
به سنت حضرت موسی سفارششان کردم که بعد از نماز گونه راست و چپ را بر مهر بسایند و این ذکر را بگویند: خدایا گنده بیرقیب تویی، دیگران لنگهایشان را هم از تو دارند. ذکرش را خیلی جدی گرفته بودند. میگفتند: حاج آقا! یکبار دیگر بگو تا یادداشت کنیم!
کتابدوست
چهار رکعت نماز شکسته ظهر به پیشنماز حاضر میخوانم قربة الی الله یا دو رکعت شکسته ظهر به پیشنماز حاضر میخوانم قربة الی الله؟ این قدر این سؤال را تکرار کردند که گاوگیجه گرفته بودم. بالاخره از کوره در رفتم و گفتم: «از این بعد کسی این طور نیت نکند. شورش را در آوردهاید! نیت یعنی اینکه دلتان پیش خدا باشد؛ یعنی فکرتان این باشد که خدایا دعوتمان کردی، آمدیم. اصلاً بگویید: تو دریای من بودی آغوش وا کن؛ که میخواهد این مرغ شیدا بمیرد.» خیال میکردم خوب منظورم را فهمیده باشند. تا نماز ظهر، در همین خیال بودم. وقتی تکبیرةالاحرام نماز ظهر را گفتم، جمعیتِ پشت سر من ارکستر شده بودند. خدایا تو دریای منی آغوش وا کن که میخواهد این مرغ شیدا بمیرد.
چقدر ترسیدم از اینکه بدعتی در دین رسول خدا ایجاد کرده باشم.
کتابدوست
بحمدلله امروز بازار نماز ظهر خیلی گرم بود. به طرز مشکوکی به نظر میرسید کار مقلب القلوب باشد.
کتابدوست
دختر امام مجتبی به رحمت خدا رفت. اصحاب برای عرض تسلیت به امام نامه نوشتند. ایشان در جواب نوشته بودند: «دخترم، کنیز و مملوک خدا بود. خدا امروز ملکش را از ما بازستانده است. او به راهی رفت که گذشتگان رفتند و ما نیز خواهیم رفت. اینها همه در محضر خداست؛ در برابر قضای او تسلیم هستم و در بلاهای او صبور.»
کتابدوست
آن خدای مهربان آسمانها و زمین، اراده کرده تو مهیای بهشت برین شوی. همه چیز را فراهم کرده است.
کتابدوست
یکی دیگر تعریف میکرد، حاج آقا! خدا من رو خیلی دوست دارد. وقتی شبها برای دزدی خانهها را میپاییدم، به دلم میانداخت که این خانه درد سر دارد. وقتی راهم را کج میکردم و تا صبح پرسه میزدم، یک خانه توپ روزیم میکرد و با خیال راحت خانه را خالی میکردم. چون حواله خدا بود، چیزی جا نمیگذاشتم!
کتابدوست
حجم
۱۵۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
حجم
۱۵۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۷۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد