بریده‌هایی از کتاب ویس و رامین

گذشته بخشی از زندگی آدم است. نمی‌شود فراموش کرد. نمی‌شود فراموشش کرد.

. بگذارید سرنوشت شما را عاشق کند. اگر سرنوشت شما را عاشق نکرد، خودتان عاشق شوید. اگر خودتان هم عاشق نشدید، حداقل بعضی وقت‌ها تظاهر کنید که عاشق شده‌اید. زندگی با کمی عشق رنگ بهتری دارد، همان‌طور که زندگی با کمی دروغ.

«تا پنجره هست، در چرا؟»

پسری که هم از خاندان اصیل خودمان بود، هم از خاندان با اصل و نسب خودمان، هم از خاندان اصیل خودمان بود، هم از خاندان باکمالات خودمان. افسوس که خاندان از چنین پسرهایی تهی شده.»

خودتان را بسپارید به دست سرنوشت، ببینید چه چیزی ممکن است برایتان پیش بیاید. بگذارید سرنوشت شما را عاشق کند. اگر سرنوشت شما را عاشق نکرد، خودتان عاشق شوید.

داستان‌ها همه سعی می‌کنند به‌زور به شما بقبولانند که عشق، همان عشق اول است و دیگر هیچ. دلیلش هم این است که اگر شما سراغ عشق دوم و سوم و... نروید خودشان بیشتر دستشان باز است تا سراغ این‌ها بروند.