بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روشنک و سپهرداد | طاقچه
تصویر جلد کتاب روشنک و سپهرداد

بریده‌هایی از کتاب روشنک و سپهرداد

نویسنده:راحیل ذبیحی
انتشارات:انتشارات هوپا
امتیاز:
۳.۳از ۶ رأی
۳٫۳
(۶)
به صحرا شدم؛ عشق باریده بود و زمین تَر شده بود. چنان‌که پای مرد به گِل فرو شود، پای من به عشق فرو می‌شد.
موفنری
نکند آن نفرین هنوز در سینهٔ من است؟
کاربر ۶۲۵۵۴۱۴
فکرش را می‌کردی که به این روز بیفتی؟ که به اینجا برسی؟ به خود مرگ؟... نه، ای کاش مرگ بود... این چیزی که تو را انتظار می‌کشد از هزار مرگ بدتر است سپهرداد...
کاربر ۶۲۵۵۴۱۴
نکند آن نفرین هنوز در سینهٔ من است؟
shari

حجم

۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۱۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد