به صحرا شدم؛ عشق باریده بود. و زمین تَر شده بود. چنانکه پای مرد به گِل فرو شود، پای من به عشق فرو میشد.
ذکر بایزید بسطامی، تذکرۀالاولیاء، عطار نیشابوری
:)☘️
گفت بیفریاد دلت میمیرد.
니양이
نه لحظههای خوش، نه درختانی که به زیرشان قدم میزدی، نه شهر، و نه نفس کشیدنت...
تو مشغول مُردنت بودی و هیچچیز جلودارت نبود.
:)☘️
به صحرا شدم؛ عشق باریده بود. و زمین تَر شده بود. چنانکه پای مرد به گِل فرو شود، پای من به عشق فرو میشد.
니양이
واژه که بیرون نزند از دهان، میماند، تلنبار میشود، سخت میشود گفت دیگر
محسن
من پُر شدهام از تصویرِ تو
بی تو
و قلبی که به نیرویی موهوم
فاصلهٔ روزهای مرا با تو
میتپد
محسن
همهٔ کارها را که خودت نباید بکنی، گلجان. کار تو بیدارکردن من و کشیدن ناز من است.
و خندید، گلجان هم
محسن