بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گفتمش آن مثنوی تاخیر شد | طاقچه
کتاب گفتمش آن مثنوی تاخیر شد اثر همایون کاتوزیان

بریده‌هایی از کتاب گفتمش آن مثنوی تاخیر شد

انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر
خفتی به خوابگاه زمان گاهی رنجی دراز و خندهٔ گهگاهی خفتی شبی بلند و نخفتت هیچ چشمی که باز شد به سحرگاهی سالت چو برق رفت و چو باد آمد روز و شبت به صبح و شبانگاهی اشکی نماندت که رود اشکی آهی نماندت که کشد آهی همره نداشتی به رهی هموار بیراهه بود راه و نه همراهی اغلب فسانه‌ای که چو افسونی گاهی الهه‌ای که چو اللّهی وز آنچه رفت و بود نبود آخر از آنچه هست و نیست پَرِ کاهی وز آنچه ماند نیز نمی‌ماند یکسان چه از گدایی و از شاهی
mobina
در ژرف دلم سکوت جاری‌ست ساز دلم از نواز رَسته‌ست آهنگ «گلوریا»ست در گوش، وَر دیده زِ دیده‌ات گسسته‌ست گویی تو برون و من درونم درهای اطاق جُمله بسته‌ست
mobina
مرا که زادهٔ قهر زمان خویشتنم زمانه همچو سپندان به فرق مجمر زد شراب ساخت ز خون دلم به نامردی به خون بیگنه من شبانه ساغر زد هزار کوکب اقبال زیر فرمان داشت به فرق بخت من اما سیاه اختر زد
mobina
من و زندان تو و دست به دستِ هوسی‌ست هر کسی را سَرِ چیزّی و تمنّای کسی‌ست ما به غیر از تو نداریم تمنّای دگر من ندیدم به کمالِ تو در آئینهٔ وهم مجلسی همچو مجال تو در آئینهٔ وهم
mobina
بودن دَمی میان دو نابود است که نیمِ آن به خفتن و خوردن نابود می‌شود. او زنده است تا با چراغِ نیم نَفَس عمر با این حباب کوته و آن بادِ سهمگین راهی برون ز وادی تاریکی در رهگذارِ باد حوادث جست‌وجو کند. شاید خیال مبهم و گُنگی‌ست شاید چراغ مردهٔ روحش از روغن کمال تا آخرین دقیقه تهی مانَد. شاید! امّا، آیا جدالِ او با دست‌های مرتعش اُمید خود علّتی برای وجودش نیست؟
mobina

حجم

۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد