سالهاست گریه نکردهام... قلبم سنگینی میکند اما بغضم را فرومیخورم زیرا دریافتهام که اشک انسانها بهمانند برف تبخیر میشود و به ابرها می پیوندد و بر سر دریاها و خاک فرومیریزد. دلتنگی تکثیر می شود حالآنکه دنیا به خنده محتاج است؛ به شنیدن قهقهٔ کودکان؛ به پیچیدن نغمه و آواز دختران...»
سایهبیسایگی:).میر
در شرق کوهیست که ریشهٔ تمام دلتنگیهای جهان است
Tara
«شادی آزادی میآورد و آزادی شادی....»
بچه ای که کوچیک موند(:
او از سرزمینهای زیادی گذشته بود؛ از کنار درختان زیتون و مادران اشکبار، از کنار نهرهای بزرگ و مردان غمزده، از سرزمینهایی که دخترانش آفتاب را از یاد برده بودند، از دیاری که جشنها خاطرهای دور بودند.
اقیانوس آرام
«چارهٔ رهایی از اینهمه دلتنگی چیست؟»
Tara
شادی، شادی میآورد و شادی، آزادی ...»
شمع
لعنت به این ابرها! چرا باید لبخند مادران را بدزدند؟ چرا دلتنگی را در چشمهای پدران جاری میکنند؟ مگر ما آدمها چه بدی در حق آنها کردهایم؟»
اقیانوس آرام
«شادی آزادی میآورد و آزادی شادی
kamrani
«ابرها بیتقصیرند. کوه بیتقصیر است. همهچیز زیر سر آدمیست.
kamrani
«آزادی انسانها از سیطرهٔ تلخکامی و دلتنگی، تنها از راه منعکسکردن آوای شادیهایشان بر کوه ِبلند است؛ اما پیام آزادی را تنها میتوان با شادی به آدمیان رساند... شادی، شادی میآورد و شادی، آزادی ...»
فاطمه