ما آدمهای دقیقهٔ نود هستیم. دقیقهای که در آن، کار و فعالیت با کمترین دقت و بیشترین شتابزدگی به پایان میرسد. یکی از دلایل باختهای همیشهیمان نیز همین است که فقط به اتکای شانس میتوان در دقیقهٔ نود بُرد.
Parsa
فرد سرگرمیخواه همواره در جستجوی ارتباط و "دوستی" با کسانی است که بتواند با آنان سرگرم شود. در این حال، هویت انسانی آن فرد به عنوان دوست مورد غفلت قرار میگیرد و تواناییاش در سرگرم کردن برجستگی مییابد. چنین ارتباطهایی هیچ نسبتی با دوستی راستین ندارند. در چنین ارتباطهایی که به دلیل سرگرمیخواهی ایجاد میشوند افراد همواره تنها میمانند. تنهایند در حالی که با دیگران به این همنوایی میرسند که هریک متقابلاً ابزار سرگرمی دیگری باشند. در هر گردهمآیی یا ضیافت سرگرمیخواهانه افراد فقط درهماند؛ با هم نیستند.
Parsa
کار، حق ایجاد میکند و فراغت، استقلال و خودانگیختگی. پس، هردو برانگیزندهٔ مسئولیتپذیریاند. همین مسئولیتپذیری است که فرد را به طغیان آگاهانه علیه شرایط ناانسانی تحمیل شده به خود سوق میدهد. زمینه و بستر هر مبارزهٔ راستینی کار و فراغت است. بزرگی انسان با نتایج کارش و نیز محتوای فراغتاش سنجیده میشود. کار تجلی زندگی و هویت فرد و فراغت تثبیت این دو است. کار و فراغت شمایل انساناند.
Parsa
آنان در انفعالپذیری سرگرمیخواهانهیشان به مرور به افراد سادهلوح، بیمایه، سادهانگار و کمتوقعی تبدیل میشوند که "ابتذال هنر و فرهنگ" را به جای "هنر و فرهنگ" و "مسخرگی و لودگی و مضحکه" را به جای "طنز" میگیرند و از آن لذت نیز میبرند. به مرور، تأثیرپذیریشان از هزل و لودگی و مضحکه و از طنز مشابه میشود. بالطبع، چون درک طنز به تقلای فکری نیاز دارد، آنان از همان هزل و مسخرگی بیشتر خوششان میآید و لذت میبرند تا از طنز. پس از مدتی نیز طنز را درک نخواهند کرد و دیگر مسخرگی و لودگی مطلوب آنان خواهد شد. اینان نمیتوانند درک کنند با تداوم سرگرمیخواهیشان، به مرور، به مصرفکنندگان زبالههای فرهنگی تبدیل میشوند.
Parsa